Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
I accidentally locked myself out of the house.
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
Other Matches
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I weighed myself today .
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
This house is my own .
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
What have I done to offend you?
من چه کارت کردم؟
[من چطور تو را دلخور کردم؟]
random process
جریان تصادفی فرایند تصادفی
I was keeping my fingers crossed .
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
random parallel tests
ازمونهای موازی تصادفی ازمونهای همتای تصادفی
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
honeycombs
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
hound's tooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
honeycomb
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
homebody
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
tricotine
پارچه زبر لباسی خانه خانه
houndstooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
myself
خودم
owns
خودم
owned
خودم
number one
خودم
myself
من خودم
owning
خودم
own
خودم
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
siree
اقای خودم
on my own account
بحساب خودم
with my proper eyes
با چشم خودم
on my own account
بابت خودم
onmy own responsibility
به مسئولیت خودم
for my part
از سهم خودم
pon my life
بجان خودم
for my parts
از سهم خودم
myself
شخص خودم
i saw it my self
من خودم انرا دیدم
imyself saw it
من خودم انرا دیدم
i may thank myself
گناه از خودم است
it is my own
مال خودم است
sirree
اقاجان اقای خودم
owned
شخصی مال خودم
owning
شخصی مال خودم
owns
شخصی مال خودم
I cant help it. It is beyond my control.
دست خودم نیست
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
own
شخصی مال خودم
garde manger
سرد خانه اشپز خانه
bagnio
فاحشه خانه جنده خانه
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
cellular
لانه زنبوری خانه خانه
in p of my statement
برای اثبات گفته خودم
What a mes I made of my life .
دیدی چه بروز خودم آوردم
I could pass for a Greek .
می توانم خودم رایونانی جابزنم
on your own
خودم تنهایی
[کاری را کردن]
I can manage that.
<idiom>
خودم از پسش برمی آیم.
I saw it for myself . I was an eye –witness
خودم شاهد قضیه بودم
I wI'll get there somehow.
یکجوری خودم را آنجا می رسانم
That is my line ( field ) .
خودم این کاره هستم
I sat down with no fuss or bother .
برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I know best where my interests lie.
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I can manage, thank you.
خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I wI'll do it on my own responsibility .
به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
No one sent me, I am here on my own account.
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I wI'll do that all by myself.
من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
eureka
>من کشف کردم <
i hid my self
را پنهان کردم
i knocked at the door
دق الباب کردم
iwas late
دیر کردم
i asked him a question
پرسشی از او کردم
It slipped my mind.
آن را فراموش کردم.
I am late.
من دیر کردم.
the trusty is that i forgot it
فراموش کردم
I am freezing ( to death) .
از سرمایخ کردم
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
I'm old enough to take care of myself.
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I wI'll try to catch up.
سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
I've run out of petrol.
بنزین تمام کردم.
What have I done to offend you?
من چطور تو را ناراحت کردم؟
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
i managed to do it
ان کار را درست کردم
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
i forgot all about it
به کلی فراموش کردم
i did that of my own free will
این کار را کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it .
هر چه سعی کردم نشد
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
i made him go
او را وادار کردم برود
i profited by his advice
از نظر او استفاده کردم
i made him go
او راوادار به رفتن کردم
i was too indulgent to him
زیاد به او گذشت کردم
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
I invited her to lunch . I stood her a lunch .
ناهار مهمانش کردم
i a the beauties of nature
من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
i stated the facts
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
I stayed up reading until midnight.
تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
i did my best
منتهای کوشش خود را کردم
the trusty is that i forgot it
حقیقا امراینست که فراموش کردم
i saw him off the premises
کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i repaid his kindress in kind
مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i provided for his safety
وسائل سلامت او را فراهم کردم
Since I left school.
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I sent him packing.
دست به سرش کردم.
[اصطلاح]
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
the two books are a like
با هردو یک جور معامله کردم
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
I thought so.
منم همینطور فکر کردم.
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
If I find the time .
اگر وقت کنم ( کردم )
I was a fool ( naïve enough) to believe her .
من را بگه که حرفهایش را باور کردم
i did it only for your sake
تنها به خاطرشما این کار را کردم
I have settled all my accounts.
همه حساب هایم را صاف کردم
i gave up the idea
ازان خیال صرف نظر کردم
I had a hell of a time to fix the engine.
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
i did it for show
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
I found a hair in the soup .
توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i am & out
پنج لیره اشتباه حساب کردم
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
Upon reflection , I realized that …
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
i waved him nearer
با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I shared out the money among four persons.
پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I expended all my capital on equipment.
تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I stamped on the spider .
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I stand corrected.
من اشتباه کردم.
[همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
Did I say anything different?
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
i owe for all my books
پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
range
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
خانه خانه کردن
ranges
یک خانه یا تعدادی خانه
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me.
این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
by accident
<adv.>
تصادفی
at random
<adv.>
تصادفی
circumstantial
تصادفی
chancier
تصادفی
hazardous
تصادفی
chanciest
تصادفی
as it happens
<adv.>
تصادفی
accidently
<adv.>
تصادفی
accidentally
<adv.>
تصادفی
randomly
تصادفی
stochastic
<adj.>
تصادفی
chancing
تصادفی
chances
تصادفی
chanced
تصادفی
chance
تصادفی
adventitious
<adj.>
تصادفی
casual
[not planned]
<adj.>
تصادفی
contingent
[accidental]
<adj.>
تصادفی
accidental
<adj.>
تصادفی
fortuitous
<adj.>
تصادفی
haphazard
<adj.>
تصادفی
stochastical
<adj.>
تصادفی
chancy
تصادفی
incidental
<adj.>
تصادفی
by happenstance
<adv.>
تصادفی
by hazard
<adv.>
تصادفی
coincidentally
<adv.>
تصادفی
accidental attack
تک تصادفی
incidentally
<adv.>
تصادفی
by the way
تصادفی
chanceful
تصادفی
by chance
<adv.>
تصادفی
fortuitously
<adv.>
تصادفی
coincidental
<adj.>
تصادفی
random
<adj.>
تصادفی
by a coincidence
<adv.>
تصادفی
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
stochastic regression
رگرسیون تصادفی
stochastic term
متغیر تصادفی
stochastic model
الگوی تصادفی
stochastic term
جمله تصادفی
accident
تصادفی ضمنی
accidents
تصادفی ضمنی
by blow
ضربت تصادفی
contingent
تصادفی مشروط
contingents
تصادفی مشروط
indeterminate error
خطای تصادفی
stochastic variable
متغیر تصادفی
chance error
خطای تصادفی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com