English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Other Matches
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
i await you منتظر شما هستم
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
iam in bad خیلی در تنگی هستم
I am very orderly and systematic in my work . درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
standby منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
so soon به ان زودی
quickness زودی
earliness زودی
so soon باین زودی
before long بهمین زودی
The time is coming soon when ... به زودی وقتش می رسد که...
forwardly مشتاقانه
keenly مشتاقانه
intensive مشتاقانه
eagerly مشتاقانه
wistfully مشتاقانه
intently مشتاقانه
desirously مشتاقانه
anxiously مشتاقانه
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
the forthcoming movie فیلمی که به زودی به سینما می آید
ambitiously ارزومندانه مشتاقانه
lap up <idiom> مشتاقانه گرفتن
intense قوی مشتاقانه
an intent look یک نگاه مشتاقانه
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
anxiously [about] or [for] <adv.> بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
To work like a beaver . مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
it is impolitic reply so soon صلاح نیست به این زودی پاسخ داده شود
I look forward to hearing from you soon. [letter closing line] مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
punches در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
visiter دیدار گر
interviewed دیدار
visitations دیدار
interview دیدار
meets دیدار
visitation دیدار
visitant دیدار گر
interviews دیدار
interviewing دیدار
meet دیدار
visitable دیدار پذیر
drop in <idiom> دیدار کوتاه
visited بازدید دیدار
visit بازدید دیدار
visits بازدید دیدار
aurevior بامید دیدار
visitational عیادت دیدار
See you again . So long. به امید دیدار
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
sight seeing دیدار منافر جالب
grudged دیدار دو رغیب دیرین
grudge دیدار دو رغیب دیرین
grudges دیدار دو رغیب دیرین
reunions بهم پیوستگی تجدید دیدار
reunion بهم پیوستگی تجدید دیدار
to have an i. with any one باکسی دیدار و گفتگو کردن
landfalls دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
i am pushed for money هستم
I'm من هستم
am هستم
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
i feel گرسنه هستم
i am under obligation to him من ممنون او هستم
I'm hungry. من گرسنه هستم.
I'm thirsty. من تشنه هستم.
I'm your age. من هم سن شما هستم.
i have not a dry t. on me سر تا پا خیس هستم
I am sure that ... من مطمئن هستم که ...
iam d. to go ارزومندرفتن هستم
we owe him for his services خدمات او هستم
trray منتظر
wistful منتظر
anticipator منتظر
expectant of منتظر
waiter منتظر
anticipatory منتظر
inexpectant نا منتظر
waiting منتظر
anticipant منتظر
waiters منتظر
i maintain قائل هستم به اینکه ...
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
own a house دارای خانهای هستم
i a with you on that matter من در ان موضوع با شماموافق هستم
I am at your disposal. من دراختیار تان هستم
i am under obligation to him زیر بارمنت او هستم
Join the club! من هم درشرایطی مشابه هستم !
i feel sleepy خواب الود هستم
i own that house من صاحب ان خانه هستم
feet dry روی هدف هستم
i am bend on going مصمم هستم بروم
i am at your service در خدمت شما هستم
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
to look out منتظر بودن
trray منتظر شدن
abhide منتظر بودن
await منتظر بودن
awaited منتظر بودن
awaiting منتظر بودن
awaits منتظر بودن
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
i am about that من در این خصوص دلواپس هستم
I am on intimate terms with one of the ministers . با یکی از وزراء نزدیک هستم
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
iam a for his life برای جانش دل واپس هستم
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i owe him & پنج لیره به او بدهکار هستم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
I come from Iran . I am Iranian. من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
less than release unit یکان منتظر حمل
to wait for any one منتظر کسی شدن
to look forward to something منتظر چیزی شدن
hold breath منتظر یک اتفاق بودن
hang about در نزدیکی منتظر بودن
to look for anything منتظر چیزی شدن
sweat out <idiom> با دلواپسی منتظر بودن
hold one's horses <idiom> باصبوری منتظر ماندن
on deck دونده منتظر نوبت
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I have done my homework. I know how to cope . من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I am your humble servant . I defer to you . من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
i am not made of salt مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
i wrote as neatly as he did من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I agree with you completely. من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
abided منتظر شدن وفا کردن
abides منتظر شدن وفا کردن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
abide منتظر شدن وفا کردن
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
await منتظر شدن انتظار داشتن
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
we watched for his arrival منتظر ورود او شدیم یا بودیم
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
iam so tired that i cannot eat چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
steadied فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
steadies فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I am prepared for any eventuality. برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
steady فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
steadying فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
readied که منتظر است تا قابل استفاده شود
readies که منتظر است تا قابل استفاده شود
readying که منتظر است تا قابل استفاده شود
job شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
sleeping وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleeps وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
wait چشم براه بودن منتظر شدن
jobs شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
sleep وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
waited چشم براه بودن منتظر شدن
waits چشم براه بودن منتظر شدن
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
ready که منتظر است تا قابل استفاده شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com