Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I will be instigating
[initiating]
legal proceedings.
من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
Other Matches
civil action
دعوی مدنی یا حقوقی
to initiate legal action
دعوی حقوقی را راه انداختن
[حقوق]
consultary response
نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
activate
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activated
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activates
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activating
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
asynchronous
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
restitution of conjugal rights
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
incorporates
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
pretending
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
class b allotment
کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
trover
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
excuse me
پوزش می خواهم
i shall be
خواهم بود
i will go
خواهم رفت
to beg your pardon
پوزش می خواهم
i shall go
خواهم رفت
to beg your pardon
معذرت می خواهم
at
[in]
the beginning
در آغاز
[درابتدا ]
school age
سن آغاز تحصیل
to begin again
از نو آغاز کردن
to set on foot
آغاز نهادن
Please excuse me .
عذرمی خواهم ( ببخشید )
he said
گفت خواهم امد
he said
گفت که خواهم امد
he said he shoued go
اوگفت خواهم رفت
I want to take a couple of days off .
یک ردوروز مرخصی می خواهم
I'd like to reserve ...
می خواهم یک ... رزرو کنم؟
he said i will come
اوگفت خواهم امد
i will see sbout it
من به ان رسیدگی خواهم کرد
I am thinking of your own good.
من خو بی شما رامی خواهم
willed
فعل کمکی "خواهم "
will
فعل کمکی "خواهم "
I'd like to see Mr. ...
من می خواهم آقای ... را ببینم.
wills
فعل کمکی "خواهم "
start
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
to start from the beginning
[to start afresh]
از آغاز شروع کردن
involving
آغاز با اجرای یک برنامه
involves
آغاز با اجرای یک برنامه
come online
<idiom>
آغاز به کار کردن
involve
آغاز با اجرای یک برنامه
pleadings
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
I'd like to cancel my flight.
می خواهم پروازم را لغو کنم.
I'd like to confirm my flight.
می خواهم پروازم را اوکی کنم.
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
I wI'll sign for him .
من بجای اوامضاء خواهم کرد
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
I would like to have something to drink .
می خواهم گلویی تازه کنم
I'd like to see Mr. ...
من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
I'd like a train timetable.
من برنامه حرکت قطارها را می خواهم.
I'd like to cancel my flight.
می خواهم پروازم را کنسل کنم.
I ll pay him back in his own coin .
حقش را کف دستش خواهم گذارد
I'll look into the matter.
من موضوع را دنبال خواهم کرد.
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
i wish you happiness
خوشی یا سعادت شما را می خواهم
I'd like to confirm my flight.
می خواهم پروازم را تائید کنم.
i will return his kindness
مهربانی او را تلافی خواهم کرد
i beg your pardon
پوزش میخواهم معذرت می خواهم
I dont know and I dont want to know .
نه می دانم ونه می خواهم بدانم
No harm meant!
نمی خواهم توهین کنم!
No offence!
نمی خواهم توهین کنم!
It marked the beginning of a war.
این آغاز جنگ بود.
early foot
سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
accommodation date
تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
to be back to square one
<idiom>
دوباره به سر
[آغاز]
کار رسیدن
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly.
بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
I'd like to leave my luggage, please.
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
i will send him my book
کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
i will speak to him about it
در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
i wish you a happy new year
سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
I'd like to book a flight to london.
یک پرواز به لندن می خواهم رزرو کنم.
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I'll think it over.
در این خصوص فکر خواهم کرد.
I'll do that.
من این کار را انجام خواهم داد.
with you
بی پرده با شما سخن خواهم گفت
Don't let me keep you.
نمی خواهم که خیلی معطلتان کنم.
I would like to
[ undress]
take off my clothes.
من می خواهم
[لخت بشوم]
لباسهایم را در بیاورم.
B box
که حاوی آدرس آغاز برنامه است
basically
بررسی از نقط ه آغاز همه چیز
beginnings
حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
whistle for the start of the second half
سوت آغاز نیمه دوم بازی
beginning
حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
This is just what I want . This is the very thing I want .
این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
I would like tovisit ( see, meet ) you more often .
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
I don't want to say anything about that.
من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
I'll speak at length on this subject.
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
I wI'll do it on my own responsibility .
به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
I want to look at old coins.
من می خواهم سکه های قدیمی را تماشا کنم.
I want to get off at St. Paul's.
من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
I wI'll sign for (on behalf of)my brother.
از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
Talking of Europe ,please allow me …
حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
I wI'll do that all by myself.
من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
to punch in
[American E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
dte
وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود
applet
برنامه هایی که از Panel Contral آغاز می شوند
to clock in
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to clock on
[British E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
It makes me sick just thinking about it!
وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
I'll get you all fixed up.
همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
I want to depart tomorrow morning
[noon, afternoon]
at ... o'clock.
من می خواهم فردا صبح
[ظهر شب]
ساعت ... حرکت کنم.
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
You have to listen to me.
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
legal
حقوقی
soundex code
کد حقوقی
de jure
حقوقی
juridical
حقوقی
jural
حقوقی
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
I wI'll go flat out to do it.
بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
pay grade
ضریب حقوقی
artificial persons
اشخاص حقوقی
legal adviser
مشاور حقوقی
soundex code
کد حقوقی پرسنلی
pay voucher
حواله حقوقی
jeopardy
گرفتاری حقوقی
legal committee
کمیته حقوقی
law term
اصطلاح حقوقی
law agent
نماینده حقوقی
civil proceedings
اقدامات حقوقی
juridical person
شخص حقوقی
solicitor
مشاور حقوقی
juridical personality
شخصیت حقوقی
juridically
از لحاظ حقوقی
corporate body
شخص حقوقی
pay voucher
سند حقوقی
juristically
از لحاظ حقوقی
legal department
اداره حقوقی
legal entity
شخص حقوقی
civil
داخلی حقوقی
legal personality
شخصیت حقوقی
legal
مشروع حقوقی
legal counsel
مشاور حقوقی
Legal Advisor
مشاور حقوقی
legal responsibility
مسئوولیت حقوقی
legal advisor
مشاور حقوقی
jurisprudence
علم حقوقی
commentary
تفسیر حقوقی
commentaries
تفسیر حقوقی
solicitors
مشاور حقوقی
legal person
شخص حقوقی
medicolegal
پزشکی- حقوقی
legal fiction
تصور حقوقی
delta clock
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
timed
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
isonomy
تساوی سیاسی و حقوقی
writer to the signet
مشاور حقوقی اسکاتلندی
jurisconsult
فقیه مشاور حقوقی
penal
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
military pay order
لیست حقوقی پرسنل
The formalities of judicial process.
تشریفات حقوقی وقضایی
to obtain legal advice
مشاوره حقوقی دریافتن
institution
اصل حقوقی بنگاه
in legal parlance
بزبان یا عباراتی حقوقی
actionable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
law enforcement
اجرای قوانین
[حقوقی]
actionable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
lawyers
مشاور حقوقی حقوقدان
lawyer
مشاور حقوقی حقوقدان
indictable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
penal
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
penal
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com