Dictiornary-Farsi | من دوست دارم با تو دوست باشم. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.


Other Matches

I need my e	من دوست دارم
It pleases me.	دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
I would like to know the truth.	من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
I like it.	دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
much as I'd like to <idiom>	با اینکه اینقدر دوست دارم
I would like to learn the truth.	من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
i life that better	انرا بیشتر از همه دوست دارم
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I owe her a grudge	حق دارم که با اولج باشم
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
allying	دوست
schoolmates	دوست
friends	دوست
schoolmate	دوست
formalist	دوست
unfriended	بی دوست
amicable	دوست
heart to heart	دوست
chum	دوست
heart-to-heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
hydrophilic	اب دوست
ally	دوست
friend	دوست
leal	دوست
buddies	دوست
buddy	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
friendless	بی دوست
bozo	دوست
philogynist	زن دوست
dienophile	دی ان دوست
philoginous	زن دوست
chums	دوست
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hemophile	خون دوست
humansit	انسان دوست
pornerastic	جنده دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
girlfriend	دوست دختر
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
humnanist	همنوع دوست
sweet tooth	شیرینی دوست
zoophilic	حیوان دوست
phihellenic	یونانی دوست
phiadelphian	نوع دوست
patiot	میهن دوست
oxyphile	اسید دوست
oxyphil	اسید دوست
zoophilous	حیوان دوست
ornithophilous	مرغ دوست
careerist	حرفه دوست
careerists	حرفه دوست
philanthrope	بشر دوست
philhellene	دوست یونان
solomon	صلح دوست
to make a friend of	دوست شدن با
saprophytic	پوده دوست
xenophile	بیگانه دوست
psychrophilic	سرما دوست
philotechnic	صناعت دوست
philotechnic	صنعت دوست
philobiblic	کتاب دوست
philhellenic	دوست یونان
nucleophile	هسته دوست
negrophil	سیاه دوست
negrophil	زنگی دوست
intimado	دوست صمیمی
pen pals	دوست قلمی
pen pals	دوست مکاتبهای
unlovely	دوست نداشتنی
his friend's murder	قتل دوست او
isophilic	همجنس دوست
necrophilous	لاشه دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
family man	زن و بچه دوست
family men	زن و بچه دوست
lithophilous	سنگ دوست
liquorish	نوشابه دوست
lipophilic	چربی دوست
kissing kind	باهم دوست
pen pal	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
girlfriends	دوست دختر
heliophilous	افتاب دوست
lovable	دوست داشتنی
friends	دوست کردن
friend	دوست کردن
peaceable	صلح دوست
warlike	جنگ دوست
fraternised	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
disliking	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
dislike	دوست نداشتن
fraternizing	دوست بودن
fraternizes	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
fraternising	دوست بودن
humanitarian	بشر دوست
expressionist	حالت دوست
expressionism	حالت دوست
philanthropists	بشر دوست
philanthropist	بشر دوست
lovely	دوست داشتنی
loveliest	دوست داشتنی
lovelier	دوست داشتنی
rats	دوست بی وفا
patriot	وطن دوست
loyalists	دولت دوست
loyalist	دولت دوست
cobber	دوست صمیمی
patriotic	میهن دوست
patriots	وطن دوست
loveable	دوست داشتنی
cronies	دوست صمیمی
chessist	شطرنج دوست
germanophil	المان دوست
boyfriends	دوست پسر
acidophile	ترشی دوست
friendly state	کشور دوست
acidophile	اسید دوست
francophile	فرانسه دوست
anglophile	انگلیسی دوست
francophil	فرانسه دوست
social	گروه دوست
bibliophil	کتاب دوست
electrophile	الکترون دوست
amativeness	دوست داشتن
dislikeable	دوست نداشتنی
dislikable	دوست نداشتنی
cater cousin	دوست صمیمی
dendrophilous	درخت دوست
culturist	فرهگ دوست
gallophile	فرانسه دوست
halophilous	نمک دوست
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
sporting	بازی دوست
hail fellow	دوست صمیمی
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
crony	دوست صمیمی
hand in glove	دوست همراز
like	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
likes	دوست داشتن
boyfriend	دوست پسر
hand and glove	دوست همراز
likeable	دوست داشتنی
likable	دوست داشتنی
social	جمعیت دوست
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
to keep friends	باهم دوست ماندن
to be good pax	باهم دوست بودن
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
He is a close friend of mine .	دوست نزدیک من است
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
family men	مرد خانواده - دوست
family man	مرد خانواده - دوست
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
endearing	دوست داشتنی کننده
This is my friend.	این دوست من است.
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
loves	معشوقه دوست داشتن
loved	معشوقه دوست داشتن
love	معشوقه دوست داشتن
hemophile	موجود خون دوست
dressy	متداول لباس دوست
dressiest	متداول لباس دوست
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
savour	فهمیدن دوست داشتن
amiable	مهربان دوست داشتنی
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
savours	فهمیدن دوست داشتن
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
savouring	فهمیدن دوست داشتن
patriots	وطن دوست ها [مرد]
dressier	متداول لباس دوست
savoured	فهمیدن دوست داشتن
saprophytic	دوست دار موادگندیده
savor	فهمیدن دوست داشتن
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
to have a sweet tooth	شیرینی دوست بودن
one's second self	دوست صمیمی شخص
nucleophilic reagent	واکنشگر هسته دوست
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
mammonite	ثروت دوست زرپرست
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb>	پارسال دوست امسال آشنا.
bosom friend	دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
Whatever comes from a friend is good . <proverb>	هر چه از دوست رسد نیکو است .
i kind of liked it	من تا اندازهای انرا دوست داشتم