English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion. من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
Other Matches
cannily بطور عاقلانه
guerrillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
opportunism بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
four freedoms ازادی در نطق و بیان عقیده
machiavelian مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
whoso هر شخصی که باشد
whosoever هر شخصی که باشد
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
werewolves شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
werwolf شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
werewolf شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
Funstionalism [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
problem زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problems زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
functionalism عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
intervener در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
MIDI setup map فایلی که حاوی تمام داده مورد نیاز برای بیان تنظیم MIDI Mapper باشد
nobleman شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics علم سیاسی امور سیاسی
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
hank طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
bolshevism مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
aboveboard علنی
in public علنی
overt علنی
well advised عاقلانه
openhanded علنی
open to the public علنی
wisely عاقلانه
rational عاقلانه
in camera غیر علنی
ill judged غیر عاقلانه
injudiciously غیر عاقلانه
unwise غیر عاقلانه
public session جلسه علنی
public trial دادرسی علنی
feet on the ground <idiom> عقاید عاقلانه
wise عاقل عاقلانه
injudicious غیر عاقلانه
wisest عاقل عاقلانه
wiser عاقل عاقلانه
avowal افهارو اقرار علنی
avowals افهارو اقرار علنی
private session جلسه غیر علنی
hearing incamera دادرسی غیر علنی
to make public اشکار یا علنی کردن
to lose one's reason غیر عاقلانه شدن
sitting in camera جلسه غیر علنی
in camera proceedings دادرسی غیر علنی
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
to come to one's senses شروع به فکر عاقلانه کردن
be tried at bar به طور علنی محاکمه شدن
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
put up بیگودی بگیسو زدن علنی ساختن
put-up بیگودی بگیسو زدن علنی ساختن
politic سیاسی نماینده سیاسی
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
Zel-i Sultan vase طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
idea عقیده
concepts عقیده
internal conception عقیده
concepts عقیده ها
credo عقیده
ism عقیده
i am not of his mind با او هم عقیده
doctrine عقیده
creeds عقیده
impression عقیده
advice عقیده
impressions عقیده
viewpoint عقیده
viewpoints عقیده
tenet عقیده
thoughts عقیده
thought عقیده
creed عقیده
brainchild عقیده
conception عقیده
ideas عقیده ها
doctrines عقیده
concept عقیده
opinions عقیده
creedless بی عقیده
faiths عقیده
faith عقیده
credos عقیده
opinion عقیده
belief عقیده
politicos سیاسی
socio political سیاسی
political سیاسی
diplomatic سیاسی
politico سیاسی
irreconcilableness سختی در عقیده
impression عقیده خیال
coniviction عقیده اطمینان
Marxism عقیده مارکس
theosophism عقیده به عرفان
the belief that با این عقیده که
tradition عقیده رایج
my sentiment toward him عقیده من درباره او
impressions عقیده خیال
swear by عقیده زیادداشتن به
suggestions افهار عقیده
views نظریه عقیده
viewing نظریه عقیده
outside opinion عقیده مردم
folkway عقیده عامه
iam of the opinion that من براین عقیده ام که
have عقیده داشتن
to think [of] عقیده داشتن
pythagoreanism عقیده به تناسخ
having عقیده داشتن
divarication اختلاف عقیده
fortuitism عقیده به اتفاق
cogency قدرت عقیده
counterview عقیده مخالف
viewed نظریه عقیده
so many menŠso many minds عقیده بیشتر
espouse عقیده داشتن به
espoused عقیده داشتن به
i maintain عقیده دارم که ...
espouses عقیده داشتن به
espousing عقیده داشتن به
i maintain بر این عقیده ام که ...
dissension اختلاف عقیده
irreconcilability سختی در عقیده
freedom of belief ازادی عقیده
dogma عقیده دینی
dogmas عقیده دینی
convictions عقیده محکم
conviction عقیده محکم
turnabout تغییر عقیده
turnabouts تغییر عقیده
errors عقیده نادرست
error عقیده نادرست
hit off هم عقیده شدن
to be of [or share] the same view [or opinion] هم عقیده بودن
abjuration ترک عقیده
suggestion افهار عقیده
to agree in opinion هم عقیده بودن
view نظریه عقیده
political isolation انزوای سیاسی
politically از لحاظ سیاسی
politico social سیاسی اجتماعی
political debate منازعه سیاسی
politics اصول سیاسی
political science علوم سیاسی
anarchy بی ترتیبی سیاسی
political mission هیئت سیاسی
political matters مسائل سیاسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com