English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English Persian
i went before من قبلا` رفتم
Other Matches
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
i went to fish رفتم
i went with him با او رفتم
I went by bus. من با اتوبوس رفتم.
i went that instant در همان ان رفتم
i did go محققا` رفتم
i went on the instant در همان ان رفتم
i fell a بخواب رفتم
i went in to the garden توی باغ رفتم
i went there particularly to یک کاره انجا رفتم
i went there in my own شخصا` انجا رفتم
i took the wrong way راه خطا رفتم
i went a little way with him چند قدمی با او رفتم
I visited him the following day . فردای آنروز بدیدنش رفتم
i was on a v to some friends می رفتم با تنی چند ازدوستانم دیدن کنم
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
erst قبلا
already قبلا
aforehand قبلا
the reinbefore قبلا
supra قبلا
erstwhile قبلا
formerly قبلا
previously قبلا"
prescient قبلا اگاه
heretofore سابقا قبلا
beforehand قبلا اماده
prerecord قبلا ضبط
presentient قبلا متوجه
presentient قبلا مستعد
foretoken قبلا اگاهانیدن
prepay قبلا پرداختن
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
preselect قبلا انتخاب کردن
prepossess قبلا بتصرف اوردن
predigest قبلا هضم کردن
preexist قبلا وجود داشتن
preform قبلا تشکیل دادن
preform قبلا بشکل دراوردن
preform قبلا تصمیم گرفتن
prenominate قبلا ذکر شده
prenominate قبلا نامبرده شده
preordain قبلا مقرر داشتن
prerecord قبلا ثبت کردن
prenominate قبلا ذکر کردن
presanctified قبلا تقدیس شده
premonish قبلا برحذر داشتن
pretreat قبلا معالجه کردن
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
prifixal قبلا تعیین کردن
prifix قبلا تعیین کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
pretypify قبلا نشان دادن
to prerecord قبلا ضبط کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
previews قبلا رویت کردن
pre appoint قبلا معین کردن
preheat قبلا حرارت دادن
preheat قبلا گرم کردن
preheated قبلا حرارت دادن
preheats قبلا حرارت دادن
preheats قبلا گرم کردن
forespeak قبلا اماده کردن
advancing قبلا تجهیز شده
forearm قبلا اماده کردن
destine قبلا انتخاب کردن
foresee قبلا تهیه دیدن
foresees قبلا تهیه دیدن
forearms قبلا اماده کردن
prepaid قبلا" پرداخت شده
preview قبلا رویت کردن
prearrange قبلا تهیه کردن
predestine قبلا تعیین کردن
prime قبلا تعلیم دادن
preheated قبلا گرم کردن
predesignate قبلا تعیین شده
primed قبلا تعلیم دادن
primes قبلا تعلیم دادن
advance قبلا تهیه شده
advance قبلا تجهیز شده
advances قبلا تهیه شده
prearrange قبلا ترتیب دادن
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
preconceive قبلا تصور کردن
advancing قبلا تهیه شده
preassigned قبلا تعیین شده
advances قبلا تجهیز شده
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predict قبلا پیش بینی کردن
predicts قبلا پیش بینی کردن
predicting قبلا پیش بینی کردن
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned قبلا تخصیص داده شده
preset قبلا چیدن و قرار دادن
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
forebode قبلا بدل کسی اثر کردن
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
preexist ازلی بودن قبلا موجود شدن
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
pre آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
pre- آنچه قبلا توافق شده است
ingrain نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
Thats no news to me. این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
have a go at <idiom> سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
revocation of probate بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
forlorn hope دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
predestinate قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
prepossess تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
yalta conference م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore : پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
re attachment در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com