Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
Other Matches
I'd like a ...
من یک ... میخواهم.
I'd like ...
من ... را میخواهم.
I'd like ...
من ... میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like some orange juice.
من آب پرتقال میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like some hair gel.
من کمی ژل مو میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
iam inclined to think
میخواهم بگویم
I'd like some ...
من کمی ... میخواهم.
i am in a hurry for it
زود میخواهم
I'd like a dye.
من رنگ مو میخواهم.
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
Fine, I will take it.
خوب من اتاق را میخواهم.
I'd like a dessert, please.
لطفا دسر میخواهم.
I'd like a sinlge room.
من یک اتاق یک نفره میخواهم.
I need them today.
من آنها را امروز میخواهم.
I'd like a room with twin beds.
من یک اتاق با دو تخت میخواهم.
I'd like to pay.
میخواهم پرداخت کنم.
I will be staying a month
من میخواهم یک ماه بمانم.
I need them tonight.
من آنها را امشب میخواهم.
I'd like some soup.
من مقداری سوپ میخواهم.
I will be staying a few days
من میخواهم یک هفته بمانم.
i want you to go
میخواهم شما بروید
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
I'd like breakfast, please.
لطفا صبحانه میخواهم.
I'd like a shave.
میخواهم ریشم را بزنم.
I'd like some coffee.
من یه مقدار قهوه میخواهم.
i wish to stay here
میخواهم اینجا بمانم
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
an inceptive
یعنی میخواهم لرزکنم
I'd like a room with bath.
من یک اتاق با حمام میخواهم.
I'd like a face-pack.
من ماسک صورت میخواهم.
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
I'd like a cup of coffee, please.
لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
I will be staying a few days
من میخواهم چند روزی بمانم.
I want one of these please.
لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
I'd like to hire a car.
من میخواهم یک اتومبیل اجاره کنم.
I'd like some small change.
من قدری پول خرد میخواهم.
I need them before friday.
من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
I'd like a shave.
میخواهم صورتم را اصلاح کنم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like a double bed room.
من یک اتاق با یک تخت دو نفره میخواهم.
I'd like a shampoo and set.
شامپو و خشک کردن میخواهم.
i beg your pardon
پوزش میخواهم معذرت می خواهم
I'd like a shampoo for dry hair.
من یک شامپو برای موهای خشک میخواهم.
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
I want these clothes ironed.
من میخواهم این لباس ها اتو شود.
I want these clothes washed.
من میخواهم این لباس ها شسته شود.
I'd like a shampoo for greasy hair.
من یک شامپو برای موهای چرب میخواهم.
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
I'd like to change some 1000 euro.
میخواهم ۱۰۰۰ یورو را تبدیل کنم.
I'd like a haircut, please.
لطفا میخواهم موهایم را اصلاح کنم.
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
I want to leave the car in the railway station
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
give someone an inch and they will take a mile
<idiom>
اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
examination
امتحان
examinations
امتحان
checking
امتحان
inspection
امتحان
assays
امتحان
tests
امتحان
examination
امتحان
quiz
[American]
امتحان
tested
امتحان
test
امتحان
trial
امتحان
tests
امتحان ها
test
امتحان
trial
امتحان
trials
امتحان
trials
امتحان ها
assay
امتحان
tentatively
من باب امتحان
quiz
امتحان
quizzes
امتحان
checks
امتحان
checked
امتحان
examinations
امتحان ها
check
امتحان
tries
امتحان
try
امتحان
to make a trial of
امتحان کردن
qualifying examination
امتحان صلاحیت
to take an examination
امتحان دادن
to give an examination
امتحان کردن
to bring to the proof
امتحان کردن
tripos
امتحان حساب
unsight
امتحان نکرده
vivas voce
امتحان شفاهی
To flunk a course . To fail an exam.
در امتحان رد شدن
unevaluated
<adj.>
امتحان نشده
unexamined
<adj.>
امتحان نشده
unaudited
<adj.>
امتحان نشده
untested
<adj.>
امتحان نشده
unverified
<adj.>
امتحان نشده
uninspected
<adj.>
امتحان نشده
unchecked
<adj.>
امتحان نشده
put to test
امتحان کردن
proctor
نافر امتحان
examiner
امتحان کننده
examining
امتحان کردن
tests
امتحان محک
examination
امتحان ازمایش
examinations
امتحان ازمایش
temptation
ازمایش امتحان
temptations
ازمایش امتحان
crucible
امتحان سخت
crucibles
امتحان سخت
preliminaries
امتحان مقدماتی
preliminary
امتحان مقدماتی
tests
امتحان کردن
examines
امتحان کردن
examiners
امتحان کننده
experiment
امتحان عمل
experimenting
امتحان عمل
experiments
امتحان عمل
examine
امتحان کردن
assays
امتحان عیارگری
assay
امتحان عیارگری
probation
ازمایش امتحان
experimented
امتحان عمل
tries
امتحان کردن
try
امتحان کردن
examined
امتحان کردن
probational
ازمایش امتحان
tested
امتحان کردن
test
امتحان محک
trials
امتحان کردن
test
امتحان کردن
trials
ازمایش امتحان
trial
امتحان کردن
trial
ازمایش امتحان
pretest
امتحان مقدماتی
tested
امتحان محک
examination anxiety
اضطراب امتحان
test anxiety
اضطراب امتحان
examinable
قابل امتحان
essay examination
امتحان انشایی
examinee
امتحان دهنده
examinee
امتحان شونده
bar examination
امتحان وکالت
to write an exam
امتحان کتبی نوشتن
testable
امتحان پذیر ازمایشی
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
midyear
امتحان نیمه سال
checks
امتحان کردن بازرسی
to do a test
امتحان کتبی نوشتن
reexamine
دوباره امتحان کردن
invigilates
در امتحان نظارت کردن
checked
امتحان کردن بازرسی
check
امتحان کردن بازرسی
invigilate
در امتحان نظارت کردن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
to give an examination
صورت امتحان دادن
tested
ازمایش کردن امتحان
try on
<idiom>
امتحان کردن لباس
tests
ازمایش کردن امتحان
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
test
ازمایش کردن امتحان
check lock
ساعت امتحان کننده
viva voce
شفاها امتحان شفاهی
invigilating
در امتحان نظارت کردن
hold water
از امتحان درست درامدن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to check out something
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
pretest
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
matriculation
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
to put to proof
امتحان کردن محک زدن
graduate record examination
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
gre
امتحان ورودی بعد از لیسانس
acid test
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
ordeals
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeal
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
placement
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
placements
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
How many students passed the exam?
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
urinoscopy
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
To mark the examination papers .
ورقه های امتحان رانمره دادن
The exam was too easy for words .
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
test paper
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
greats
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam .
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com