English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
I agree with you completely. من کاملا با نظر شما موافق هستم.
Other Matches
am هستم
I'm من هستم
i am pushed for money هستم
I'm hungry. من گرسنه هستم.
iam d. to go ارزومندرفتن هستم
I'm thirsty. من تشنه هستم.
i am under obligation to him من ممنون او هستم
i feel گرسنه هستم
i have not a dry t. on me سر تا پا خیس هستم
I am sure that ... من مطمئن هستم که ...
we owe him for his services خدمات او هستم
I'm your age. من هم سن شما هستم.
i await you منتظر شما هستم
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
i am bend on going مصمم هستم بروم
i a with you on that matter من در ان موضوع با شماموافق هستم
i am under obligation to him زیر بارمنت او هستم
i am at your service در خدمت شما هستم
feet dry روی هدف هستم
I am at your disposal. من دراختیار تان هستم
Join the club! من هم درشرایطی مشابه هستم !
i feel sleepy خواب الود هستم
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
own a house دارای خانهای هستم
iam in bad خیلی در تنگی هستم
i own that house من صاحب ان خانه هستم
i maintain قائل هستم به اینکه ...
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
according موافق
amicable موافق
respondents موافق
accordant موافق
respondent موافق
agreed موافق
sympathetic موافق
pro- له موافق
agreeably to موافق
attune موافق
concordant موافق
consentaneous موافق
congruent موافق
pro له موافق
attuned موافق
congruous موافق
incompatible نا موافق
sympathisers موافق
non concurrent نا موافق
in suit with موافق با
in suit with موافق
in keeping موافق
consilient موافق
compossible <adj.> موافق
compatible <adj.> موافق
compliant موافق
sympathizer موافق
sympathizers موافق
prosodial موافق
prosodiacal موافق
consentient موافق
textually موافق نص
I am on intimate terms with one of the ministers . با یکی از وزراء نزدیک هستم
i owe him & پنج لیره به او بدهکار هستم
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
iam a for his life برای جانش دل واپس هستم
i am about that من در این خصوص دلواپس هستم
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
I come from Iran . I am Iranian. من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
yea رای موافق
placet رای موافق
harmoniously بطور موافق
in accordance with مطابق موافق
fellow countryman موافق کردن
truly موافق باحقایق
palatably موافق ذائقه
non placer موافق نیستم
agonist muscle عضله موافق
prorenata شخص موافق
to go along موافق بودن
go along موافق بودن
quarter wind باد موافق
fair tide جریان اب موافق
prorenata نسبت موافق
string along موافق بودن
to my satisfaction موافق دلخواه من
compatibly بطور موافق
at will موافق میل
after one's will موافق میل
fair wind باد موافق
accomodating راحت موافق
see eye to eye <idiom> موافق بودن
satisfactorily موافق دلخواه
shaken موافق شیوه
after ones own heart موافق دلخواه
fellow countryman موافق شدن
friendlies مهربان موافق
adapt موافق بودن
disagreed موافق نبودن
disagreeing موافق نبودن
disagrees موافق نبودن
consistently بطور موافق
favourable موافق مطلوب
disagree موافق نبودن
friendlier مهربان موافق
rationally موافق عقل
friendly مهربان موافق
friendliest مهربان موافق
I have done my homework. I know how to cope . من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I am very orderly and systematic in my work . درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I am your humble servant . I defer to you . من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
i wrote as neatly as he did من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
i am not made of salt مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
concurring opinion رای موافق مشروط
genetically موافق علم پیدایش
harmonious موزون سازگار موافق
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
physically موافق علم فیزیک
to agree on something موافق بودن با چیزی
quite the thing موافق سبک روز
geometrically موافق علم هندسه
geodetically موافق قاعده پیمایش
genealogically موافق شجره نامه
to a toa praposal باپیشنهادی موافق بودن
to bring in to line وفق دادن موافق
comkpliant موافق اجابت کننده
cronies رفیق موافق هم اطاق
accommodatingly بطور موافق راحت
crony رفیق موافق هم اطاق
scientifically موافق اصول علمی
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
in tune <idiom> با یکدیگر موافق بودن
naturalistic موافق با اصول طبیعی
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
steady فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
I am prepared for any eventuality. برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
iam so tired that i cannot eat چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
steadied فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadies فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadying فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
pros and cons موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
physiognomically موافق علم قیافه شناسی
in obdience to برای اطاعت از موافق امر
gastronomically موافق علم خوب خوردن
she always had her way همیشه موافق میل اوعمل می شد
adapting وفق دادن موافق بودن
harmonizing موافق کردن هم اهنگ شدن
to put over a play موافق بدادن نمایشی شدن
agrees موافقت کردن موافق بودن
adapts وفق دادن موافق بودن
harmonised موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising موافق کردن هم اهنگ شدن
agree موافقت کردن موافق بودن
bandae jireugi ضربه دست موافق ایستادن
harmonizes موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonize موافق کردن هم اهنگ شدن
agreeing موافقت کردن موافق بودن
fall in مطابقت کردن موافق شدن
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
propitiously بطور مساعد یا موافق خجسته وار
concurrent دریک وقت واقع شونده موافق
pragmatize موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
To view something approvingly ( favourably ) . چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
physico theology حکمت الهی موافق اصول طبیعی
irish bull بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
salvos در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
argued بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
The pros and cons ( of something ) . جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
arguing بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
Can you show me on the map where I am? آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
chronologize بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
popeye در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com