Dictiornary-Farsi | مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (37 milliseconds)

English	Persian
ship handling	مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو


Other Matches

manoeuvres	مشق کردن مانور دادن
manoeuvring	مشق کردن مانور دادن
manoeuvred	مشق کردن مانور دادن
manoeuvre	مشق کردن مانور دادن
maneuvres	مشق کردن مانور دادن
maneuvring	مشق کردن مانور دادن
maneuvred	مشق کردن مانور دادن
stacks	قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked	قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack	قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
showboating	نمایش دادن مهارت
proficiency rating	طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
mallet goal	نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
triple threat	بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
handle	مانور کردن
handles	مانور کردن
manoeuvre	طرح کردن مانور
maneuvring	طرح کردن مانور
manoeuvres	طرح کردن مانور
maneuvres	طرح کردن مانور
maneuvred	طرح کردن مانور
manoeuvred	طرح کردن مانور
manoeuvring	طرح کردن مانور
out maneuver	برتری مانور پیدا کردن
maneuver	حرکت جنگی مانور کردن
sled	وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
sleds	وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
qualification card	کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
master	کسب مهارت کردن
masters	کسب مهارت کردن
mastered	کسب مهارت کردن
overmaster	مهارت کامل پیدا کردن در
metrist	کسی که در متر کردن مهارت دارد
maneuver	مانور
shunting	مانور
ease of movement	مانور
exercise	مانور نظامی
umpired	داور مانور
umpiring	داور مانور
fire and maneuver	اتش و مانور
umpire	داور مانور
exercise commander	فرمانده مانور
combat exercise	مانور جنگی
free maneuver	مانور ازاد
maneuver and fire	اتش و مانور
exercises	مانور نظامی
exercise term	عنوان مانور
umpires	داور مانور
mass of maneuver	حجم مانور
exercised	مانور نظامی
plan of maneuver	طرح مانور
maneuvering board	لوحه مانور
scheme of maneuver	طرح مانور
joint exercise	مانور مشترک
maneuverability	قابلیت مانور
ship handling	مانور با کشتی
williamson turn	نوعی مانور دریایی
bump and go	نوعی مانور دفاعی
map maneuver	مانور روی نقشه
tight t	طرح اصلی مانور تی
controlled exercise	مانور کنترل شده
wishbone	نوعی طرح مانور
wishbones	نوعی طرح مانور
exercise code word	رمز عملیات مانور
wishbone t	نوعی طرح مانور
out maneuver	تفوق جستن در مانور
gate operating deck	سکوی مانور دریچه ها
gate operating platform	سکوی مانور دریچه ها
sea room	شعاع مانور دریایی
bump and run	نوعی مانور دفاعی
quartermaster's notebook	دفتر مانور ناو
discipline	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
pilot rudder	تیغه سکان مانور ناو
ease of movement	سهولت حرکت راحتی مانور
flying wedge	نوعی مانور تهاجمی قدیمی
maneuvering board	تابلوی نمایش مانور ناوها
ground game	روش استفاده از مانور دویدن
drifts	مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drifted	مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
garryowen	مانور مهاجمی بافرستادن توپ هوایی
wingover	مانور بانیم چرخش یا نیم دایره
drift	مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
feinting	نوعی درو در خرک مانور انفعالی
drifting	مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
feint	نوعی درو در خرک مانور انفعالی
deropement	مانور حمله با گریز ازشمشیر حریف
feints	نوعی درو در خرک مانور انفعالی
clamp anf rake	مانور برای کنترل گوی درمواجه
feinted	نوعی درو در خرک مانور انفعالی
submarine	مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
audible	تعویض مانور حمله یا دفاعی در مقابل حریف
progressive	مانور با گذاشتن پای ازاد جلوپای اسکیت
submarines	مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
to depict somebody or something [as something]	کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
qualification	مهارت
dextrously	به مهارت
skill	مهارت
technique	مهارت
technique	فن مهارت
maladroit	بی مهارت
executing	مهارت
artifices	مهارت
expertise	مهارت
competence	مهارت
masterkiness	مهارت
light handedness	مهارت
executed	مهارت
proficiency pay	حق مهارت
execute	مهارت
incompetent	بی مهارت
sophistication	مهارت
skilless	بی مهارت
workmanship	مهارت
deftness	مهارت
artifice	مهارت
ham-fisted	بی مهارت
grooves	مهارت
groove	مهارت
adeptness	مهارت
executes	مهارت
ham fisted	بی مهارت
ham handed	بی مهارت
proficiency	مهارت
unskillful	بی مهارت
adroitness	مهارت
know-how	مهارت
inexpert	بی مهارت
skill	مهارت
expertise	مهارت
unskilled	بی مهارت
inapt	بی مهارت
ingenuity	مهارت
handiness	مهارت
techniques	فن مهارت
techniques	مهارت
knack	مهارت
gripe	مهارت
facility	مهارت
credential	مهارت
skill less	بی مهارت
conducted	هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct	هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts	هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting	هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
combat proficiency	مهارت رزمی
dauber	نقاش بی مهارت
qualify	کسب مهارت
human skill	مهارت انسانی
qualification	مهارت فنی
tactless	بی مهارت بی سلیقه
versatility	روانی مهارت
manual skill	مهارت دستی
sport skill	مهارت ورزشی
fundamental skill	مهارت بنیادی
motor skill	مهارت حرکتی
natatorial skill	مهارت در شنا
fine skill	مهارت فریف
skillful Šetc	با مهارت ماهرانه
proficiency	مهارت تخصص
up one's alley <idiom>	مهارت درچیزی
qualifies	کسب مهارت
tact	کاردانی مهارت
qualification	کسب مهارت
salesmanship	مهارت در فروشندگی
tactlessly	بی مهارت بی سلیقه
skill learning	مهارت اموزی
craft	مهارت نیرنگ
credential	مهارت فنی
competence	مهارت فنی
pantywaist [Am En]	آدم بی مهارت
wimp	آدم بی مهارت
softie/softy	آدم بی مهارت
wet	آدم بی مهارت
wuss(y)	آدم بی مهارت
weed	آدم بی مهارت
sissy	آدم بی مهارت
milquetoast	آدم بی مهارت
mollycoddle	آدم بی مهارت
weakling	آدم بی مهارت
skill level	پایه مهارت
skill	مهارت فنی
manipulation	انجام با مهارت
qualification	مهارت فنی
crafts	مهارت نیرنگ
seamanship	مهارت در دریانوردی
namby-pamby	آدم بی مهارت
pussy [Am E]	آدم بی مهارت
weenie [Am E]	آدم بی مهارت
jessy	آدم بی مهارت
jessie	آدم بی مهارت
cissy	آدم بی مهارت
unskil	ناشی بی مهارت
expertness	خبرویت مهارت
to picture	شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
conveyancing	مدیریت از روی مهارت
sport skill pattern	الگوی مهارت ورزشی
technomotorial skill	مهارت تکنیکی- حرکتی
expert badge	نشان مهارت در تیراندازی