English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
stanchion مهار یامحدودکردن تیر دار کردن
Other Matches
tie متصل کردن مهار کردن مهار
ties متصل کردن مهار کردن مهار
chuck مهار کردن
clamp مهار کردن
chucked مهار کردن
clamps مهار کردن
clamped مهار کردن
chucking مهار کردن
clamping مهار کردن
chucks مهار کردن
restrains نگهداشتن مهار کردن
restraining نگهداشتن مهار کردن
chucking automatic مهار کردن خودکار
restrain نگهداشتن مهار کردن
bolster plate صفحه برای مهار کردن
ground tackle وسیله مهار کردن قایق
triple team سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
mooring نقطه مهار کردن قایق به ساحل
bindings مهار کردن بار در روی پالت
binding مهار کردن بار در روی پالت
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
controlling کنترل کردن مهار کردن
control کنترل کردن مهار کردن
controls کنترل کردن مهار کردن
anchor block بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
controlling مهار
chucking مهار
bearing rein مهار
control مهار
belaying pin مهار
frenum مهار
halters مهار
span مهار
spanned مهار
spanning مهار
unbridle بی مهار
spans مهار
restraint مهار
make fast مهار
guy مهار
bond مهار
restraints مهار
guys مهار
anchorage مهار
anchors مهار
guide rope مهار
anchoring مهار
anchor مهار
anchorages مهار
controls مهار
halter مهار
braced مهار
chainage مهار
brace مهار
controlled مهار شده
anchor pole دیرک مهار
anchor rod میل مهار
sagrod مهار عرضی
sag rod مهار عرضی
tractable سست مهار
wiring harness مهار سیم
cross brace مهار عرضی
bridle مهار ناو
bridle زنجیر مهار
bridled مهار ناو
knee-brace مهار زانویی
bridled زنجیر مهار
daedman مهار وزنی
bridles مهار ناو
martingale مهار جلو
arresting sheave پل مهار هواپیما
ball control مهار توپ
restrained مهار شده
mooring swivel مدور مهار
prony brake مهار پرونی
raker تیر مهار
mooring ring حلقه مهار
mooring pendant سیم مهار
mooring line سیم مهار
angle-tie مهار قطری
angle-tie مهار گوشه
bollard تیر مهار
tie rod میل مهار
mooring buoy بویه مهار
drogue مهار چتری
bridles زنجیر مهار
stayband حلقه مهار
knee brace مهار زانوئی
topping lift مهار بالایی
stay تکیه مهار
bollard میله مهار
gripping jaw فک مهار کننده
mooring rope طناب مهار
uncontrolled مهار نشده
electrical shant مهار برقی
foot trap مهار توپ با کف پا
bridling زنجیر مهار
bollards میله مهار
bridling مهار ناو
tawie سست مهار
holdfast مهار گیر
span wire سیم مهار
stayed تکیه مهار
guy wire سیم مهار
barricading مهار هواپیما سد جاده
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
clamps مهار گیره عقربک
mooring line طناب مهار مین
aircraft arresting دستگاه مهار هواپیما
tie down مهار هواپیما یا کشتی
barricades مهار هواپیما سد جاده
barricade مهار هواپیما سد جاده
escalates از مهار خارج شدن
mooring swivel خودگر مهار مین
escalated از مهار خارج شدن
escalate از مهار خارج شدن
clamping مهار گیره عقربک
escalating از مهار خارج شدن
buoy pendant زنجیر مهار بویه
aircraft arrestment عملیات مهار هواپیما
clamped مهار گیره عقربک
clamping sleeve مفصل مهار کننده
clamping fixture گیره مهار کننده
barricaded مهار هواپیما سد جاده
clamp مهار گیره عقربک
forward bow spring طناب مهار کشتی
leg trap مهار توپ با ساق پا
anchored filament افروزه مهار شده
aircraft arresting hook قلاب مهار هواپیما
restraining forces نیروهای مهار کننده
moorage محل مهار کشتی
equitation هنر سواری و مهار اسب
arresting system payout بازده سیستم مهار هواپیما
afterbow طناب مهار سینه ناو
arresting net stanchion قلاب تور مهار هواپیما
clamping jaw فکهای مهار کننده گیره
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
arresting sheave ریل و سرسره مهار هواپیما
headfast طنابی که سرکشتی را با ان به گویه یا باراندازمهارمیکنند مهار
shifts تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
uncleat بازکردن طناب مهار قایق ازساحل
shift تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
hook cable کابل قلاب اتصال مهار هواپیما
shifted تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
blocking and chocking مهار بار روی وسیله ترابری
smothers شیرجه دروازه بان برای مهار گوی
smothering شیرجه دروازه بان برای مهار گوی
smother شیرجه دروازه بان برای مهار گوی
arresting system purchase element وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
smothered شیرجه دروازه بان برای مهار گوی
forestay مهار بین پیش دگل وعرشه کشتی
lied نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
chock قطعه فلزی 2 شاخه که طنای مهار ازان میگذرد
lies نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lie نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
fender بالشتک حایل بین طناب و محل مهار یا قایق دیگر
safety valve پاس کوتاه به مدافع وقتی دریافت کنندگان دیگر بوسیله حریف مهار شده اند
cargo tie down point محل مهار بار روی وسیله محل بستن محمولات
tie down وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
aircraft arresting barrier وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
loop sling مهار حلقوی بار بند حلقوی
mainstays مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
slings بند مهار بند قلاب
slinging بند مهار بند قلاب
sling بند مهار بند قلاب
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com