Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
cultured
مهذب تحصیل کرده
Other Matches
educated
تحصیل کرده
self taught
تحصیل کرده
clerisy
طبقه تحصیل کرده
school drop out
ترک تحصیل کرده
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
alumni
پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
refined
مهذب
politic
مهذب
reformed
مهذب
polished
مهذب اراسته
finished
مهذب با کمال
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
study
تحصیل
studies
تحصیل
securement
تحصیل
studying
تحصیل
acquisition
تحصیل
acquistion
تحصیل
achievements
تحصیل
achievement
تحصیل
acquisitions
تحصیل
schooling
تحصیل
obtaining
تحصیل
acquirement
تحصیل
nonresident
تحصیل مکاتباتی
recovery
تحصیل چیزی
s.for study
میل به تحصیل
impetration
تحصیل بدرخواست
schoolfellow
تعلیم تحصیل
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
earns
تحصیل کردن
earned
تحصیل کردن
earn
تحصیل کردن
graduation
فراغت از تحصیل
achieve
تحصیل کردن
school age
سن آغاز تحصیل
school age
سالهای تحصیل
securer
تحصیل کننده
recoveries
تحصیل چیزی
getting
تحصیل شده
get
تحصیل شده
s.for study
ذوق تحصیل
gets
تحصیل شده
schools
تحصیل در مدرسه
school
تحصیل در مدرسه
studiousness
عشق بخواندن یا تحصیل
toi mug at
سخت تحصیل کردن
degrees
دیپلم یا درجه تحصیل
to study for the bar
تحصیل حقوق کردن
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
to leave school
ترک تحصیل کردن
degree
دیپلم یا درجه تحصیل
scoolable
مشغول تحصیل اجباری
schoolable
مشمول تحصیل اجباری
procuance
تحصیل چیزی خرید
ineducable
غیر قابل تحصیل
serendipity
تحصیل نعمت غیرمترقبه
earned income
درامد تحصیل شده
procuration
تحصیل چیزی خرید
dropout
کسی که ترک تحصیل میکند
win
بدست اوردن تحصیل کردن
availability
سهولت و امکان تحصیل اعتبار
graft
از راه نادرستی تحصیل کردن
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
grafts
از راه نادرستی تحصیل کردن
gain
حصول تحصیل منفعت کردن
gains
حصول تحصیل منفعت کردن
etymologize
تحصیل علم اشتقاق کردن
grafted
از راه نادرستی تحصیل کردن
gained
حصول تحصیل منفعت کردن
my unwillingness to study
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
convocation
جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
To neglect ones studies .
از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
homecomings
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecoming
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
minor
در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
graft
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co ed
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-eds
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
souffles
پف کرده
gelid
یخ کرده
puff pastry
پف کرده
souffle
پف کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
bouffant
پف کرده
unconscious
غش کرده
unconsciously
غش کرده
beastby
کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
infusion
دم کرده
infusions
دم کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
bloat
پف کرده
soufflTs
پف کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
off the trail
پی گم کرده
achieves
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
billowy
باد کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
baggily
بطورباد کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
bendon
نیت کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
blubbery
ورم کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
deep rooted
ریشه کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
distent
ورم کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
rooted
ریشه کرده
sweated
عرق کرده
mistaken
اشتباه کرده
sawn
اره کرده
grown
رشد کرده
clarified
صاف کرده
beheld
مشاهده کرده
pulled
خشک کرده
strained
صاف کرده
tumid
اماس کرده
they have done their work
را کرده اند
testate
وصیت کرده
smoothfaced
صاف کرده
ghi
کره اب کرده
overage
کم رشد کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
iced ppa
خنک کرده
nodular
ورم کرده
in flower
شکوفه کرده
let it be done
کرده شود
it is very easily done
کرده میشود
intumescent
باد کرده
intumescent
اماس کرده
ventricular
باد کرده
warm infusion
چیز دم کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
wedded
ازدواج کرده
enrooted
ریشه کرده
tinned
قوطی کرده
farci
دلمه کرده
farcie
دلمه کرده
farthingale
دامن پف کرده
fecit
درست کرده
fretty
اماس کرده
fubsy
قوز کرده
fucate
رنگ کرده
restrained
لگام کرده
ghee
کره اب کرده
airless
گرفته یا دم کرده
inwrought
از تو کار کرده
painted
رنگ کرده
fried
سرخ کرده
gets
کسب کرده
get
کسب کرده
shots
اصابت کرده
shot
اصابت کرده
inveterate
ریشه کرده
unruffled
ارام کرده
refined
تمیز کرده
picked
پاک کرده
getting
کسب کرده
tumescent
ورم کرده
deep-rooted
ریشه کرده
indrawn
جذب کرده
grown-up
رشد کرده
grown-ups
رشد کرده
began
شروع کرده
blown
ورم کرده
full-grown
رشدکامل کرده
full grown
رشدکامل کرده
hidden
پنهان کرده
carpeted
فرش کرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com