Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to play marbles
مهره بازی کردن
Other Matches
taw
مهره بازی
locknut
قراردادن مهره دوم برای جلوگیری ازشل شدن مهره اول
axis
مهره دوم گردن مهره محوری
phillips nut
مهره یا سوراخ صلیبی مهره فیلیپس
battery
قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
batteries
قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
adjust
مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
adjusting
مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
adjusts
مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
play-acted
بازی کردن
actuble
بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
moved
بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
moves
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
play-act
بازی کردن
played
بازی کردن
twiddles
بازی کردن
bump
بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
plays
رل بازی کردن
twiddled
بازی کردن
playing
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
twiddling
بازی کردن
move
بازی کردن
plays
بازی کردن
played
رل بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
playact
رل بازی کردن
toy
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
play
رل بازی کردن
toys
بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
play-acting
بازی کردن
play
بازی کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
court
عشق بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
gambled
سفته بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
card
ورق بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
equivocating
زبان بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
drab
جنده بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
see-sawed
الا کلنگ بازی کردن
see-saw
الا کلنگ بازی کردن
game
سرگرمی دوربازی بازی کردن
romped
با جیغ وداد بازی کردن
to toy with one's food
با غذای خود بازی کردن
wenches
فاحشه دختر بازی کردن
to play square
راست وحسینی بازی کردن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
sported
نمایش تفریحی بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
perform
بازی کردن نمایش دادن
performed
بازی کردن نمایش دادن
see-sawing
الا کلنگ بازی کردن
to spar at each other
باهم مشت بازی کردن
fowling
روبه بازی یادوروئی کردن
performs
بازی کردن نمایش دادن
play cat and mouse with someone
<idiom>
موش و گربه بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
see-saws
الا کلنگ بازی کردن
to play computer games
بازی های کامپیوتری کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
acted
بازی کردن نمایش دادن
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
romp
با جیغ وداد بازی کردن
act
بازی کردن نمایش دادن
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
footle
لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
wench
فاحشه دختر بازی کردن
speculates
احتکارکردن سفته بازی کردن
teetered
الله کلنگ بازی کردن
teetering
الله کلنگ بازی کردن
sewsaw
الله کلنگ بازی کردن
teeters
الله کلنگ بازی کردن
romps
با جیغ وداد بازی کردن
to play for love
تفریحی یا عشقی بازی کردن
teeter
الله کلنگ بازی کردن
speculated
احتکارکردن سفته بازی کردن
to play at d.
تخته نرد بازی کردن
speculate
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculating
احتکارکردن سفته بازی کردن
warm up
دست گرمی بازی کردن
romping
با جیغ وداد بازی کردن
sport
نمایش تفریحی بازی کردن
sports
نمایش تفریحی بازی کردن
to pay at addor even
بازی طاق یا جفت کردن
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
burnishing stone
مهره
screw nut
مهره
nut
مهره
weld bead
مهره جوش
vertebrates
مهره
bead
مهره
spondyl
مهره
spineless
بی مهره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com