English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
love philtre مهر دارو شربت سحر امیز
Search result with all words
love potion مهر دارو شربت عشق امیز
love potions مهر دارو شربت عشق امیز
Other Matches
potion دارو یا زهر ابکی شربت عشق
potions دارو یا زهر ابکی شربت عشق
love potions شربت سحر امیز
love potion شربت سحر امیز
dose rate نواخت جذب دارو میزان جذب دارو مقدار اثر دارو
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
trickier خدعه امیز مهارت امیز
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
incriminatory تهمت امیز اتهام امیز
gratulant تهنیت امیز تبریک امیز
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
expostulatory سرزنش امیز تعرض امیز
suasive ترغیب امیز تحریک امیز
sorbets شربت
syrups شربت
syrup شربت
soft drinks شربت
sorbet شربت
nectar شربت
sirup شربت
soft drink شربت
lemonade شربت ابلیمو
mint juleps شربت جلاب
juice عصاره شربت
black liqour شربت سیاه
mint julep شربت جلاب
ipecacuanha wine شربت اپیکا
wine of ipecac شربت اپیکا
julep شربت طبی
limeade شربت ابلیمو
diacodion شربت خشخاش
cider شربت سیب
grenadine شربت انار
linctuses شربت طبی
beverage نوشابه شربت
beverages نوشابه شربت
linctus شربت طبی
juices عصاره شربت
orangeade شربت نارنج
sculleries شربت خان ه
scullery شربت خان ه
dosing خوراک دوا یا شربت
dose خوراک دوا یا شربت
dosed خوراک دوا یا شربت
potion شربت عشق دادن به
lemon squash شربت امیخته ازابلیمووسوداواتر
love philtre شربت عشق انگیز
philtre or ter شربت عشق انگیز
mint juleps شربت محرک یامقوی
mint julep شربت محرک یامقوی
philtre or ter مهردارو شربت سحرامیز
doses خوراک دوا یا شربت
frutex شراب شربت الکلی
potions شربت عشق دادن به
float بستنی مخلوط با شربت وغیره
floated بستنی مخلوط با شربت وغیره
stomachic اشتها اور شربت اشتهااور
floats بستنی مخلوط با شربت وغیره
orgeat شربت بهار نارنج با شیره بادام
pantries شربت خانه مخصوص لوازم سفره
glace دسر سردو یخ بسته شربت سرد
pantry شربت خانه مخصوص لوازم سفره
rosolio یکجور شربت الکلی یانوشابه نیرو بخش
cures دارو
drugged دارو
natural philosophy دارو
medication دارو
medicine دارو
pills حب دارو
drug دارو
pharmaceutic دارو
medicinally با دارو
materia medica دارو
cure دارو
pharmaceuticals دارو
drugs دارو
pharmaceutical دارو
cured دارو
medications دارو
drugging دارو
medicines دارو
remedying دارو
puisne judge دارو جز
remedy دارو
remedied دارو
medicaments دارو
remedies دارو
pill حب دارو
medicament دارو
medics دارو
doses یک خوراک دارو
dosed یک خوراک دارو
substance withdrawal ترک دارو
dosed مقدار دارو
doses مقدار دارو
dosing مقدار دارو
dosing یک خوراک دارو
troche قرص دارو
hyssop اشنان دارو
chemic دارو فروش
alkahest نوش دارو
dose یک خوراک دارو
cure all نوش دارو
dosage یک خوراک دارو
withdrawal ترک دارو
muller دارو ساز
philter مهر دارو
dosages یک خوراک دارو
pouch kit جای دارو
pouch kit جعبه دارو
philtre مهر دارو
male fern کیل دارو
lungwort سینه دارو
withdrawals ترک دارو
dose مقدار دارو
calomel کرم دارو
drugs دارو [به طور کلی ]
doze دوز یک خوراک دارو
drug holiday ترک موقت دارو
drug abuse سوء استفاده از دارو
medications دارو [به طور کلی ]
seasoning دارو زنی بچوب
hocus نوشابه دارو زده
drugs of every description [of all descriptions] همه نوع دارو
orthopathy معالجه بدون دارو
dozed دوز یک خوراک دارو
dozes دوز یک خوراک دارو
dozing دوز یک خوراک دارو
resolutive دارو یا عامل گدازنده
miyhridate زهر دارو پادزهر
dosage مقدار استعمال دارو
dosages مقدار استعمال دارو
withdrawal symptoms نشانههای ترک دارو
vial شیشه کوچک دارو
diatessaron ترکیبی ازچهار دارو
pillboxes قوطی حب دارو وغیره
pillbox قوطی حب دارو وغیره
withdrawal syndrome نشانگان ترک دارو
dopes دارو دادن تخدیر کردن
dope دارو دادن تخدیر کردن
dosages مقدار تجویز شده دارو
dozes مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozing مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed مقدار کافی از یک دارو خوراک
spaced out <idiom> از خوردن دارو گیج شدن
nauseant دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
iamatology مبحث دارو شناسی پزشکی
dosage مقدار تجویز شده دارو
drugs دارو خوراندن تخدیر کردن
drugging دارو خوراندن تخدیر کردن
drugged دارو خوراندن تخدیر کردن
drug دارو خوراندن تخدیر کردن
rodenticide دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
stateroom اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل
gallipot پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو
This drug excites the nerves. این دارو اعصاب را تحریک می کند
pharmacodynamics مبحث اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده
pulsatilla شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
muller سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
reconstituent دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
squashes شربت نارنج افشره نارنج
squashing شربت نارنج افشره نارنج
squashed شربت نارنج افشره نارنج
squash شربت نارنج افشره نارنج
perry درخت گلابی شربت گلابی
synalepha هم امیز
murmurous غر غر امیز
synaloepha هم امیز
tragical مصیبت امیز
tolerantly مدارا امیز
sophistic سفسطه امیز
supplicatory التماس امیز
ostensive تظاهر امیز
sportiveŠetc شوخی امیز
traitorous خیانت امیز
smoothe تعارف امیز
philosophistic سفسطه امیز
praiseful ستایش امیز
prankful شوخی امیز
preachy موعظه امیز
procrastinatory طفره امیز
protreptic موعظه امیز
recommendatory توصیه امیز
calumniatory افترا امیز
reconciliatory مصالحه امیز
reprehensive ملامت امیز
revelatory مکاشفه امیز
riskful مخاطره امیز
scorner استهزاء امیز
obreptitious خدعه امیز
vexatious رنجش امیز
admonitive نصیحت امیز
admissive تصدیق امیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com