Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
privy seal
مهر شخصی پادشاه
Other Matches
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
queen
زن پادشاه
Shahs
پادشاه
sovereigns
پادشاه
sovereign
پادشاه
rex
پادشاه
monarch
پادشاه
kingless
بی پادشاه
queens
زن پادشاه
potentate
پادشاه
potentates
پادشاه
kings
پادشاه
king
پادشاه
head of state
پادشاه
constitutional monarch
پادشاه
o king
ای پادشاه
our sovereingn
پادشاه
Shah
پادشاه
monarchs
پادشاه
queenconsort
زن پادشاه
lese majestyodhkj &odhkj fvqn
پادشاه یا دولت
rial
پادشاه ملکه
king of england
پادشاه انگلستان
kings palace
کاخ پادشاه
kingling
پادشاه کوچک
regicide
قتل پادشاه
regicides
قتل پادشاه
kings palace
قصر پادشاه
fit for a king
لایق پادشاه
sign manual
امضا پادشاه
oberon
پادشاه پریان
croesus
کراسوس : پادشاه یونان
aeolus
پادشاه تسالی یونان
king's counsel
قاضی دادگاه پادشاه
his britannic majesty
اعلیحضرت پادشاه انگلستان
princess of the blood
دختر یا نوه پادشاه
raja or rajah
راجه-امیریا پادشاه
lord lieutenant
نماینده پادشاه در ایالات
royal prerogative
حق امتیاز ویژه پادشاه
king of birds
پادشاه مرغان :دال
regents
نماینده پادشاه رئیس
regent
نماینده پادشاه رئیس
princessroyal
بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
HMS
مخفف در خدمت پادشاه انگلیس
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
privy purse
اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
they attended the king
ایشان درخدمت پادشاه بودند
prince royal
پسر ارشد پادشاه انگلیس
sovereignty
اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
kinglet
پادشاه کوچک و بی اهمیت امیر
gordian
وابسته به پادشاه فریجیه لاینحل
herod
هبرودیس :نام پادشاه یهودیه
regius professor
استاد منصوب ازطرف پادشاه
dauphiness
عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
royalties
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
dauphin
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
dais
سایبان یااسمانه بالای تخت پادشاه
monarchical
وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
royalty
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
priam
پریام پادشاه تروا وپدر هکتور
household troops
هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
the code of justinian
مجموعه قوانین ژوستی نین پادشاه رم
infanta
دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
queen dowager
زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
kingmaker
کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
yeoman of the guard
گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
eminent domain
مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
monarchs
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
infante
جوانترین پسر پادشاه و ملکه اسپانیا و پرتقال
monarch
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
jacobite
طرفدارسلطنت جیمز اول پادشاه مخلوع انگلیس
empires
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empire
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
Georgian architecture
معماری جرجی
[در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان]
romulus
رمولوس برادررموس نخستین پادشاه بنیادگذار داستانی شهر روم
homage
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
Desornamentado
[سبک معماری رنسانس در اسپانیا در دوره ی حکومت پادشاه فیلیس]
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
letters missive
نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
agamemnon
اگاممنون پادشاه مایسنا که منازعهء او با اشیل مقدمهء داستان حماسی ایلیاد است
koh i noor
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
procedendo
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
lord chancellor
بزرگترین لرد انگلیس که بامورقضایی رسیدگی کرده ومهردارسلطنتی ومشاورمخصوص پادشاه ورئیس مجلس اعیان میباشد
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
civilians
شخصی
private
شخصی
civil
شخصی
personable
شخصی
personas
شخصی
personae
شخصی
persona
شخصی
some one
شخصی
civilian
شخصی
personal
شخصی
one
شخصی
ones
شخصی
privates
شخصی
informal
شخصی
oomph
چاذبه شخصی
self will
اراده شخصی
separate estate
اموال شخصی زن
personal effects
لوازم شخصی
ibm personal computer
IBکامپیوتر شخصی
private property
دارایی شخصی
self-interest
نفع شخصی
proenomen
نام شخصی
individual foul
خطای شخصی
idols of the cave
اوهام شخصی
idiograph
نشان شخصی
hire out
<idiom>
اجاره شخصی
by end
غرض شخصی
ea state in severalty
ملک شخصی
paraphernalia
اموال شخصی زن
self-employed
کار شخصی
self employed
کار شخصی
self interest
غرض شخصی
personalty
اموال شخصی
self intrest
نفع شخصی
A private car.
اتوموبیل شخصی
informal observations
مشاهدات شخصی
backcourt foul
خطای شخصی
personal error
خطای شخصی
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
self interest
نفع شخصی
personal requirment
احتیاجات شخصی
personal income
درامد شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal constructs
سازههای شخصی
personal computing
محاسبات شخصی
personal affairs
امور شخصی
personal identity
هویت شخصی
personal action
دعوی شخصی
whoso
هر شخصی که باشد
whosoever
هر شخصی که باشد
passanger car
اتومبیل شخصی
personal influence
نفوذ شخصی
personal remarks
انتقادات شخصی
personal property
مایملک شخصی
personal property
اموال شخصی
personal ownership
مالکیت شخصی
personal outlays
هزینههای شخصی
private motive
غرض شخصی
personal motive
غرض شخصی
personal interest
نفع شخصی
very own
<adj.>
خصوصی
[شخصی]
particular good
عین شخصی
under one's thumb
<idiom>
زیرنظر شخصی
personal staff
ستاد شخصی
personal computers
کامپیوتر شخصی
personal computer
کامپیوتر شخصی
personal pronouns
ضمائر شخصی
who
چه شخصی چه اشخاصی
bomb scare
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personalty
دارایی شخصی
under one's belt
<idiom>
میل شخصی
personal service
ابلاغ شخصی
personal service
خدمت شخصی
somebody
یک شخص شخصی
personal pronoun
ضمیر شخصی
personal saving
پس انداز شخصی
personalized form letter
فرم شخصی
personal right
حقوق شخصی
personal requirment
حوائج شخصی
ibm personal computer at
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
self intrested
دربند نفع شخصی
self regard
حفظ منافع شخصی
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
personal property
دارایی شخصی منقول
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
ibm personal computer system/
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
theatergoer
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
to hold in d.
درتصرف شخصی داشتن
personal chattels
دارایی شخصی منقول
individualization of punshment
شخصی کردن مجازاتها
personal identification number
شماره شناسایی شخصی
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
personal income tax
مالیات بر درامد شخصی
individual income tax
مالیات بر درامد شخصی
private property
دارایی شخصی بلامعارض
personalize
جنبه شخصی دادن به
valor
ارزش شخصی واجتماعی
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
ibm personal computer xt
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
author
شخصی که برنامه می نویسد
leave alone
<idiom>
راحت گذاشتن (شخصی)
bye end
غرض شخصی قصدپنهان
in one's hair
<idiom>
عصبانی کردن شخصی
bunched income
درامد خدمات شخصی
pin
شماره شناسایی شخصی
play (someone) for something
<idiom>
به بازی گرفتن شخصی
mannerism
اطوار واخلاق شخصی
put in one's two cents
<idiom>
به شخصی نظریه دادن
onother's money
پول شخصی دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com