English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
get to the heart of <idiom> مهمترین نکته را گرفتن
Other Matches
primes مهمترین
primed مهمترین
prime مهمترین
featuring مهمترین خصوصیت
feature مهمترین خصوصیت
features مهمترین خصوصیت
be-all and end-all مهمترین چیز
of f.importance اهمیت مهمترین
featured مهمترین خصوصیت
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
magnum opus مهمترین اثر ادبی یا هنری
featured مهمترین قسمت برنامه ورزشی روز
featuring مهمترین قسمت برنامه ورزشی روز
feature مهمترین قسمت برنامه ورزشی روز
features مهمترین قسمت برنامه ورزشی روز
compuserve یکی از مهمترین سرویسهای اطلاعاتی line-on وابسته به آمریکا
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
reynolds number مهمترین ضریب بدون دیمانسیون در نمایش اشل جریان سیال
master مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
masters مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
mastered مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
registering مهمترین ثبات داخلی ذخیره سازی درCPU که حاوی داده پردازش شدنی است
register مهمترین ثبات داخلی ذخیره سازی درCPU که حاوی داده پردازش شدنی است
registers مهمترین ثبات داخلی ذخیره سازی درCPU که حاوی داده پردازش شدنی است
remarks نکته
MOTs نکته
MOT نکته
point نکته
remark نکته
remarking نکته
poniter نکته
word for word <adv.> نکته به نکته
verbatim <adv.> نکته به نکته
to the letter <adv.> نکته به نکته
letter for letter <adv.> نکته به نکته
faithfully <adv.> نکته به نکته
remarked نکته
exactly <adv.> نکته به نکته
finesse نکته بینی
scrutator نکته سنج
generalities نکته کلی
generality نکته کلی
red herring نکته انحرافی
nicely نکته باریک
punctiliousness نکته گیری
nifty نکته دان
niftiest نکته دان
niftier نکته دان
quodlibet نکته قابل
prigs نکته گیر
prig نکته گیر
mosul نکته کلمه
an uncalled-for remark نکته ای ناخوانده
punctilious نکته سنج
punctiliously نکته سنج
an inappropriate remark نکته ای بیجا
quodlibet نکته عالی
gist لب کلام نکته مهم
shortcoming نکته ضعف کمبود
subtility نکته باریک دقیقه
shortcomings نکته ضعف کمبود
hypergnosis نکته پردازی بیمارگون
particular دقیق نکته بین
epigrammatical نکته دار هجوامیز
to split hairs نکته گیری کردن
punctual لایتجزی نکته دار
hypergnosia نکته پردازی بیمارگون
accumulator مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CPU که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
accumulator register مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CUP که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
to come straight to the point <idiom> مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
punctilio نکته دقیق در ایین رفتار
It is a very subtle point. نکته بسیار ظریفی است
that point was of p interest ان نکته جالبیست ویژهای داشت
there is time and place for everything <proverb> هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
hit the high spots <idiom> روی نکته اصلی تمرکز کردن
talking point نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
I'll give you that [much] . دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
to beg the question نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
hierarchies روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
technicalities اصطلاحات فنی نکته فنی
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
technicality اصطلاحات فنی نکته فنی
salience نکته برجسته موضوع برجسته
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
retake پس گرفتن
takes گرفتن
seize گرفتن
to station oneself جا گرفتن
retakes پس گرفتن
abating اب گرفتن از
to shut off را گرفتن
resumes از سر گرفتن
retreat پس گرفتن
retaken پس گرفتن
retreated پس گرفتن
take گرفتن
retreating پس گرفتن
retreats پس گرفتن
wive زن گرفتن
situates جا گرفتن
detracts گرفتن
situating جا گرفتن
to take up گرفتن
detract گرفتن
detracted گرفتن
tong گرفتن
detracting گرفتن
to whisk away or off گرفتن
to take one's stand جا گرفتن
unsay پس گرفتن
to take a wife زن گرفتن
encumbered گرفتن
resume از سر گرفتن
to take fast hold of گرفتن
blind گرفتن
blinded گرفتن
blinds گرفتن
situate جا گرفتن
resumed از سر گرفتن
seized گرفتن
deglutinate گرفتن
tithes ده یک گرفتن از
tithe ده یک گرفتن از
raclaim پس گرفتن
reoccupy از سر گرفتن
holds گرفتن
hold گرفتن
catch گرفتن
grab گرفتن
to addict oneself خو گرفتن
grabbed گرفتن
grabbing گرفتن
skims گرفتن کف
to begin again از سر گرفتن
obturate گرفتن
capture گرفتن
catch on گرفتن
withdrawals پس گرفتن
withdrawal پس گرفتن
despumate کف گرفتن از
devest گرفتن
disesteem کم گرفتن
false grip گرفتن
adeem پس گرفتن
get at گرفتن
inclasp در بر گرفتن
indwell جا گرفتن
infold در بر گرفتن
lay to heart به دل گرفتن
capturing گرفتن
captures گرفتن
grabs گرفتن
skims کف گرفتن از
overtaken گرفتن
overtake گرفتن
to get at گرفتن
encumber گرفتن
to hunt out گرفتن
encumbering گرفتن
to lay a wager گرفتن
encumbers گرفتن
corks گرفتن
cork گرفتن
to nestle oneself جا گرفتن
withdraw پس گرفتن
withdraws پس گرفتن
seizes گرفتن
recapture پس گرفتن
overtakes گرفتن
skimmed گرفتن کف
to break in گرفتن
to bring to a stop را گرفتن
to put a stop to را گرفتن
to call back پس گرفتن
skimmed کف گرفتن از
skim گرفتن کف
to catch a fly بل گرفتن
skim کف گرفتن از
to catch on گرفتن
to draw back پس گرفتن
resumption از سر گرفتن
recapturing پس گرفتن
recaptures پس گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com