Dictiornary-Farsi | مه حاصل از بخار اب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
steam fog	مه حاصل از بخار اب


Other Matches

submarginal land	زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
precipitation of moisture	انقباض و فرود امدن بخار تراکم بخار
steam irons	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
barren <adj.>	بی حاصل
result	حاصل
infertile	بی حاصل
outgrwth	حاصل
deserted <adj.>	بی حاصل
outgrowth	حاصل
outcomes	حاصل
perquisite	حاصل
perquisites	حاصل
adnate	حاصل
product	حاصل
resulting	حاصل
yields	حاصل
yielded	حاصل
yield	حاصل
resulted	حاصل
outcome	حاصل
payoff	حاصل
nonproductive	بی حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.>	بی حاصل
unfruitful	بی حاصل
products	حاصل
upshot	حاصل
fruitage	حاصل
payoffs	حاصل
bleak <adj.>	بی حاصل
resume	حاصل
unutilized	بی حاصل
desolate <adj.>	بی حاصل
resuming	حاصل
resumes	حاصل
resumed	حاصل
productive	مولد پر حاصل
fatten	حاصل خیزکردن
to be derived	حاصل شدن
afford	حاصل کردن
fattened	حاصل خیزکردن
fattens	حاصل خیزکردن
paper blockade	محاصره بی حاصل
products	حاصل حاصلضرب
product	حاصل ضرب
product	حاصل حاصلضرب
afforded	حاصل کردن
acquire	حاصل کردن
barren	بی ثمر بی حاصل
heir	ارث بر حاصل
affording	حاصل کردن
result of the negotiations	حاصل مذاکرات
negotiation outcome	حاصل مذاکرات
negotiation result	حاصل مذاکرات
yields	محصول حاصل
production	حاصل دادن
productions	حاصل دادن
sum	حاصل جمع
sums	حاصل جمع
karma	حاصل کردارانسان
affords	حاصل کردن
yielder	حاصل دهنده
products	حاصل ضرب
cabonic	حاصل از کربن
partial products	حاصل ضربهای جز
gets	حاصل کردن
gleby	حاصل خیز
getting	حاصل کردن
pinguid	حاصل خیز
emblements	حاصل زمین
get	حاصل کردن
earning yield	حاصل عواید
throughput	حاصل کار
nonproductive labor	کار بی حاصل
amount	حاصل جمع
total	کل [حاصل جمع]
sum	کل [حاصل جمع]
amount	کل [حاصل جمع]
total	حاصل جمع
totaled	حاصل جمع
redemption yield	حاصل بازخرید
proceeds	حاصل فروش
feracity	حاصل خیزی
feracious	حاصل خیز
growths	اثر حاصل
growth	اثر حاصل
yielded	محصول حاصل
foodful	حاصل خیز
yield	محصول حاصل
totals	حاصل جمع
totaling	حاصل جمع
totalling	حاصل جمع
totalled	حاصل جمع
entrance loss	افت حاصل از اصطکاک
hot shorteness	شکنندگی حاصل از گرما
interest profit	عایدی حاصل از بهره
gains from trade	منافع حاصل از تجارت
mould line	خط حاصل از تلاقی دو سطح
resultant	حاصل منتج شونده
fogbow	رنگین کمان حاصل از مه
deflationary gap	فاصله حاصل از رکود
sterilizes	بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising	بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises	بی بار یا بی حاصل کردن
acquiring	حاصل کردن اندوختن
acquires	حاصل کردن اندوختن
sterilizing	بی بار یا بی حاصل کردن
sterilised	بی بار یا بی حاصل کردن
earth pressure	فشار حاصل از خاک
sheer	انحراف حاصل کردن
sterilized	بی بار یا بی حاصل کردن
eagre	موج حاصل از جذر و مد
lysate	حاصل تجزیه سلولی
capital bonus	سود حاصل از سرمایه
partial sum	حاصل جمع جزئی
overcrop	زیاد حاصل برداشتن از
phantasm	حاصل خیال ووهم
spume	کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam	کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam	کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sideways sum	حاصل جمع یک وری
aftercrop	حاصل دوم باره
sea foam	کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
bead	دانههای حاصل ازجوشکاری
wave pressure	فشار حاصل از موج
beads	دانههای حاصل ازجوشکاری
come to an agreement	توافق حاصل کردن
go to rack and ruin <idiom>	نتیجه بد حاصل کردن
look in on <idiom>	تماس حاصل کردن
sterilize	بی بار یا بی حاصل کردن
reeking	بخار
reeks	بخار
miasmas	بخار بد بو
vapor	بخار
vapo	بخار
halitus	بخار
brume	بخار
vapour	بخار
vapour	بخار اب
miasma	بخار بد بو
aqueous vapor	بخار اب
vaporer	بخار زا
fuming	بخار
water vapor	بخار اب
haze	بخار
steams	بخار اب
steams	بخار
gas	بخار
fumes	بخار
fumed	بخار
fume	بخار
gasses	بخار
gases	بخار
reek	بخار
vaporific	بخار زا
steam	بخار اب
steamed	بخار اب
vaporific	بخار شو
steamed	بخار
steam	بخار
reeked	بخار
gassed	بخار
steaming	بخار اب
steaming	بخار
tidal mud deposits	گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
cost saving	درامد حاصل از تقلیل هزینه
garden stuff	حاصل باغ :سبزی ومیوه
osculate	تماس نزدیک حاصل کردن
flyash	خاکستر حاصل از زغال سنگ
spume	کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
beach foam	کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam	کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam	کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
blear	تاری حاصل از اشک وغیره
petrodollars	دلار حاصل ازفروش نفت
eolian	رسوب حاصل از جریان باد
productiveness	حاصل خیزی نیروی تولید
crops	حاصل دادن چینه دان
hold out <idiom>	حاصل شدن ،تقدیر کردن
do wonders <idiom>	نتیجه عالی حاصل کردن
harvested	حاصل درو کردن وبرداشتن
crop	حاصل دادن چینه دان
harvest	حاصل درو کردن وبرداشتن
harvests	حاصل درو کردن وبرداشتن
cropped	حاصل دادن چینه دان
live steam	بخار زنده
gland steam	بخار دورزبانه
sudatorium	حمام بخار
vapory	بخار مانند
stream turbine	توربین بخار
vapour pressure	فشار بخار اب
vapory	بخار الود
vapory	شبیه بخار
steam whistle	سوت بخار
steamboat	کشتی بخار
steamship	کشتی بخار
mofette	بخار بدبو
mercury vaper	بخار جیوه
vapory	بخار وار
horse power	اسب بخار