English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
Other Matches
to slit hide into thongs پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
afterwards پس ازان
thereof=of that ازان
thence پس ازان
therefter ازان پس
therefter پس ازان
away پس ازان
it is all greek to me ازان سودرنمیاورم
this is inferior to that این ازان
long a مدتهاپس ازان
therein ازان حیث
subsequent to that event پس ازان رویداد
thereafter بعد ازان
eftsoon اندکی پس ازان
he is not of that stamp ازان جنس نیست
it is pervious to light روشنایی ازان می گذرد
this is better than that این ازان بهتراست
next نزدیک ترین پس ازان
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
wellŠwhat of it? چه نتیجهای ازان بدست می اید
dye wood چوبی که ازان رنگ میگیرند
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
dice box پیالهای که طاس را ازان میریزند
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
secernent اندامی که چیزی ازان تراوش کند
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
mofette دهانهای که ازان دمه بد بو بیرون اید
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
fitch موی راسویاقلم مویی که ازان بسازند
it is not d. نمیتوان ازان صرف نظر کرد
one's pet aversion چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
it savours of revenge بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
castles میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
fly agaric یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly amanita یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
castle میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
fly bane یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fustic یکجورچوب زردکه رنگ پستهای ازان میگیرند
to say grace دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
chock قطعه فلزی 2 شاخه که طنای مهار ازان میگذرد
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
redan استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
pete cock شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
gopher wood چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد
special vertict رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
soever واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
helmcloud ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
ballast وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
grey matter بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
muslin یکجور پارچه پشت نما که ازان جامههای زنانه و پرده درست میکنند
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
pliantly polonica یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
calibrated orifice سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
cycle stealing ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
logograph چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logogram چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
reentrant subroutine زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود
it is not t. برای این نیست که من این یکی را ازان بیشتردوست دارم
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
to take off دراوردن
wash out از پا دراوردن
gouges دراوردن
renders دراوردن
rendered دراوردن
render دراوردن
exsect دراوردن
doffs دراوردن
doffing دراوردن
doffed دراوردن
to tread out دراوردن
to hew up دراوردن
to work out دراوردن
doff دراوردن
sickles دراوردن
to push out دراوردن
to take out دراوردن
take off دراوردن
take out دراوردن
gouge دراوردن
gouging دراوردن
to fish out دراوردن
redact دراوردن
intromit دراوردن
sickle دراوردن
scauper دراوردن
gill دراوردن
gouged دراوردن
to fish up دراوردن
erupt دراوردن منفجرشدن
aerate هوا دراوردن
redeeming از گرو دراوردن
unravels از گیر دراوردن
disrobing لباس دراوردن
disrobes لباس دراوردن
disrobe لباس دراوردن
disrobed لباس دراوردن
broached نوشابه دراوردن
disabuses از اشتباه دراوردن
rustles صدا دراوردن از
rustling صدا دراوردن از
rustle صدا دراوردن از
disabusing از اشتباه دراوردن
stirrings به جنبش دراوردن
stir به جنبش دراوردن
aerates هوا دراوردن
stirred به جنبش دراوردن
stirs به جنبش دراوردن
aerated هوا دراوردن
rustled صدا دراوردن از
aerating هوا دراوردن
disabused از اشتباه دراوردن
unravelling از گیر دراوردن
unravelled از گیر دراوردن
sober از مستی دراوردن
gazumps دبه دراوردن
gazumping دبه دراوردن
gazumped دبه دراوردن
gazump دبه دراوردن
teething دندان دراوردن
redeems از گرو دراوردن
redeems از رهن دراوردن
redeeming از رهن دراوردن
redeemed از گرو دراوردن
redeemed از رهن دراوردن
redeem از گرو دراوردن
redeem از رهن دراوردن
pimples جوش دراوردن
pimple جوش دراوردن
jarring به اهتزاز دراوردن
soberly از مستی دراوردن
fabricate از کار دراوردن
unraveling از گیر دراوردن
unraveled از گیر دراوردن
unravel از گیر دراوردن
excavating ازخاک دراوردن
excavates ازخاک دراوردن
excavated ازخاک دراوردن
excavate ازخاک دراوردن
enforcing به اجرا دراوردن
monkey تقلید دراوردن
enforces به اجرا دراوردن
enforced به اجرا دراوردن
enforce به اجرا دراوردن
monkeys تقلید دراوردن
fabricating از کار دراوردن
fabricates از کار دراوردن
fabricated از کار دراوردن
disabuse از اشتباه دراوردن
winnow بجنبش دراوردن
take out of pledge از گرو دراوردن
ro round off ازتیزی دراوردن
put into words به عبارت دراوردن
postform بشکلی دراوردن
wrathful تلافی دراوردن
parabolize به مثل دراوردن
outroot از بیخ دراوردن
nephrectomy دراوردن گرده
keyway شیار دراوردن
irradicate از ریشه دراوردن
foreclose a mortgage حق از گرو دراوردن
exenterate احشاء را دراوردن
excision of clause دراوردن یک حمله
enthrall بغلامی دراوردن
draw in در حلقه دراوردن
to block out an inage دراوردن یک تصویردرذهن
to lick in to shope از ناهنجاری دراوردن
to make out سر دراوردن دریافتن
versify بنظم دراوردن
unweave از پیچیدگی دراوردن
untomb از گور دراوردن
to work into rage بغضب دراوردن
to take out of pledge از گرو دراوردن
to strike fire اتش دراوردن
to strike a balance موازنه دراوردن
to set going بجنبش دراوردن
to set از اشتباه دراوردن
to root up از ریشه دراوردن
to put wise از اشتباه دراوردن
to put out دراوردن جابجاکردن
to put in motion در جنبش دراوردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
disprison از زندان دراوردن
disjoint از مفصل دراوردن
disillusionize ازشیفتگی دراوردن
form بشکل دراوردن
encodes برمز دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com