English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (6 milliseconds)
English Persian
articles of food موادغذایی یا خوراکی
Other Matches
catabolism سوخت موادغذایی دربافت ها فروساخت
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
knock knee کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
chows خوراکی
edible خوراکی
cates خوراکی
chow خوراکی
comestible خوراکی
meal خوراکی
meals خوراکی
viands خوراکی
eating خوراکی
trophic level تراز خوراکی
green meat گیاه خوراکی
oysters صدف خوراکی
oyster صدف خوراکی
green vegetable سبزی خوراکی
mussles صدف خوراکی
strawberries چلیک خوراکی
strawberry چلیک خوراکی
potherb سبزیهای معطر خوراکی
meadow mushroom قارچ خوراکی معمولی
salmonberry تمشک سرخ خوراکی
pinon تخم خوراکی کاج
morelle قارچ مورکلای خوراکی
pinyon تخم خوراکی کاج
periwig نوعی صدف خوراکی
sego پیاز خوراکی زنبق
morel قارچ مورکلای خوراکی
larder گنجه خوراک خوراکی
larders گنجه خوراک خوراکی
truffle قارچ خوراکی دنبلان
turbot ماهی پهن خوراکی
truffles قارچ خوراکی دنبلان
cero نوعی ماهی خوراکی
champignon نوعی قارچ خوراکی
roughage مواد خوراکی زبر
sockeye ماهی خوراکی ریزشمال کلمبیا
short order خوراکی که زود مهیا میشود
shell bean لوبیایی که مغز ان خوراکی است
porgy ماهی خوراکی دندان دار
porgee ماهی خوراکی دندان دار
root crops محصولات دارای ریشههای خوراکی
winkle جابجا کردن حلزون خوراکی
winkles جابجا کردن حلزون خوراکی
cantarellus نوعی قارچ کوهی خوراکی
gemma نرم تن یا صدف گردکوچک خوراکی
root crop محصولات دارای ریشههای خوراکی
spat : حلزون خوراکی خیلی کوچک
greenling نوعی ماهی خوراکی و گوشتخوار
snapping turtle لاک پشت بزرگ خوراکی ابزی
whiting ماهی نرم باله خوراکی اروپایی
terrapin لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا
terrapins لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
giblet احشاء خوراکی مرغ خانگی وغیره
geoduck نوعی جانور نرم تن یاصدف خوراکی
white crappie ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
hasty pudding خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
shad شاه ماهی خوراکی اروپا وشمال امریکا
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
green turtle لاک پشت دریایی که تخمها وگوشت ان خوراکی است
timbale خوراکی مرکب از گوشت ماهی وجوجه وپنیر وغیره
pitting corrosion سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
clams حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
clam حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
pomfret یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com