Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
balaam
موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
Other Matches
scaling ladder
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
padding
روشی برای پرکردن بلوکی از اطلاعات باکاراکترها
he writes for the papers
برای روزنامه هامقاله مینویسد
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
itemizer
کسیکه مقالات کوچک برای روزنامه تهیه میکند
paragraphist
کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
amalgams
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgam
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
papers
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
paper
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papered
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papering
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
penny a liner
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
staffers
مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
staffer
مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
quadding
درج فضای خالی در متن برای پر کردن خط
pad character
کاراکتر میانگیر برای پر کردن فصای خالی
emptier
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empties
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
emptied
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empty
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
dense index
لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد
emptiest
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
linear
لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد
list
لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blankest
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
populates
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
shoaly
دارای جاهای کم اب
sacred places
جاهای مقدس
pickup reel
نوار گردان خالی برای قرار دادن نوار در آن از طرف پر آن
to go places
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
occasional licence
پروانه فروش نوشابه درمواقع و جاهای معین
privilege cab
درشگه کرایهای که حق دارددر جاهای خصوصی بایستد
globetrotters
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotter
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
agoraphobic
شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
We do not usually go places that cost a lot of money.
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
vacancy
محل خالی جای خالی
vacancies
محل خالی جای خالی
modem
دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
grillage
شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
format
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
Are there any antiquities here?
آیا اینجا آثار باستانی
[اشیا عتیقه و جاهای قدیمی]
وجود دارد؟
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
wait condition
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
redliner
خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
crammed
پرکردن
charge
پرکردن
fill up
پرکردن
to cover in
پرکردن
thwacks
پرکردن
thwacking
پرکردن
thwacked
پرکردن
brims
پرکردن
brim
پرکردن
brimmed
پرکردن
charges
پرکردن
cramming
پرکردن
fillings
پرکردن
crams
پرکردن
filling
پرکردن
stud
پرکردن
cram
پرکردن
brimming
پرکردن
thwack
پرکردن
to fill in
پرکردن
suffuses
پرکردن
suffusing
پرکردن
to fill up
پرکردن
suffuse
پرکردن
suffused
پرکردن
franks
چپانیدن پرکردن
replenishes
پرکردن مجدد
frank
چپانیدن پرکردن
franked
چپانیدن پرکردن
franker
چپانیدن پرکردن
bleeder current
جریان پرکردن
electrize
بابرق پرکردن
refills
دوباره پرکردن
refilled
دوباره پرکردن
stuffs
چرند پرکردن
slush
با دوغاب پرکردن
replenishment
دوباره پرکردن
franking
چپانیدن پرکردن
frankest
چپانیدن پرکردن
refill
دوباره پرکردن
stuff
چرند پرکردن
stuffed
چرند پرکردن
To have a tooth fI'lled.
دندان پرکردن
clog
زیادی پرکردن
refilling
دوباره پرکردن
replenished
پرکردن مجدد
replenish
پرکردن مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
clogged
زیادی پرکردن
clogs
زیادی پرکردن
full
پرکردن پرشدن
fullest
پرکردن پرشدن
form
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
formed
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
forms
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
overcharged
بیش از فرفیت پرکردن
overcharging
بیش از فرفیت پرکردن
stowing
خوب جا دادن پرکردن
overcharges
بیش از فرفیت پرکردن
to replace a loss
جای زیانی را پرکردن
stows
خوب جا دادن پرکردن
heaping
توده کردن پرکردن
overcharge
بیش از فرفیت پرکردن
stow
خوب جا دادن پرکردن
heaps
توده کردن پرکردن
to fill up an excavation
گودی ای راباخاک پرکردن
lard vt
با قیمه خوک پرکردن
stowed
خوب جا دادن پرکردن
load
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
loads
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
tamp
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
gas up
<idiom>
پرکردن باک گاز
heap
توده کردن پرکردن
carpet moth
بید فرش که خصوصا در جاهای تاریک و کم نور الیاف پشم فرش را مورد حمله قرار می دهد
tamp
دوباره پرکردن حفرههای ازمایشی
To recoup ones losses.
جای ضرر وزیان را پرکردن
loads
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
filet
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
spalls
تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
taxidermy
پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره
zeros
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
zero
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
zeroes
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
fillet
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillets
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleted
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
chargers
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
filleting
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
charger
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
the daily paper
روزنامه
newspapers
روزنامه
papers
روزنامه
newspaper
روزنامه
journal
روزنامه
papered
روزنامه
paper
روزنامه
journals
روزنامه
papering
روزنامه
journals
دفتر روزنامه
journalists
روزنامه نگار
newsmen
روزنامه فروش
journalism
روزنامه نگاری
official jurnal
روزنامه رسمی
paper boy
روزنامه فروش
paper boy
روزنامه رسان
paper boys
روزنامه فروش
book of account
دفتر روزنامه
paper boys
روزنامه رسان
newsstand
روزنامه فروشی
sportswriter
خبرنگارورزشی روزنامه
newspaper columns
ستونهای روزنامه
editor
سردبیر روزنامه
publicists
روزنامه نگار
publicist
روزنامه نگار
newsman
روزنامه فروش
journalist
روزنامه نگار
gazetteer
روزنامه نویس
journal
دفتر روزنامه
daily news paper
روزنامه یومیه
columns
ستون روزنامه
logbook
روزنامه دریاپیمایی
daily
روزنامه یومیه
dailies
روزنامه یومیه
official gazette
روزنامه رسمی
column
ستون روزنامه
daybook
دفتر روزنامه
local paper
روزنامه محلی
day book
دفتر روزنامه
newspaperman
روزنامه نگار
cutting
برش روزنامه
newsprint
طبع روزنامه
newspapermen
روزنامه نگار
news vendor
روزنامه فروش
news agent
روزنامه فروش
newspaperman
روزنامه فروش
newsboy
پسر روزنامه فروش
editoress
مدیره روزنامه یامجله
newspapers
روزنامه نگاری کردن
trade journal
روزنامه یا مجله بازرگانی
newspaper
روزنامه نگاری کردن
name plates
نام و آرم روزنامه
news room
اطاق روزنامه خوانی
newsstand
دکه روزنامه فروشی
purchase journal
دفتر روزنامه خرید
unit journal
دفتر روزنامه یکان
semi monthly
روزنامه یامجله دوهفتگی
sales d.
دفتر فروش روزنامه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com