Total search result: 201 (13 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
alluvial deposit |
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند |
|
|
Other Matches |
|
anchor block |
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند |
presentationism |
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند |
ballistic |
مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند |
dragged |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
drags |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
drag |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
aircraft arresting hook |
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند |
adjusting to water |
حرکت در هوا هنگام فرود دراب |
zero hour |
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی |
antistrophe |
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی |
windage |
تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی |
atmospheric braking |
کند شدن سرعت حرکت یک جسم هنگام برخورد بااتمسفر |
pusher tractor |
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد |
set forward |
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت |
shelving |
موادیکه از ان تاقچه میسازند شیب |
enacting clauses |
موادیکه مقر رات تازه دربرداشته باشد |
bill of health |
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود |
The tenant is like a colonist . <proverb> |
اجاره نشین خوش نشین است . |
biocidal action |
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود |
riverain |
کرانه نشین ساحل نشین |
differential ailerons |
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است |
phonendoscope |
شنیده میشوند |
piezoelectric |
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند |
boxes are made of wood |
جعبه ها از چوب ساخته میشوند |
plastic zone |
منطقهای که در ان خاکها زیر و رو میشوند |
palatinate |
کنت نشین ساکن کنت نشین |
single |
استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند |
avoirdupois |
اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند |
bird's eye perspective |
پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند |
pronominal adjective |
صفتی که اگر موصوف آن را بیندازند ضمیر میشوند |
plasmodium |
نوعی از پلاسمودیدها که انگل یاختههای خون میشوند |
clear one's ears |
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب |
in love - engaged - married |
عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند] |
back plate |
صفحه متحرکی که سیلندرچرخ و کفشکها روی ان سوار میشوند |
haul |
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند |
phonoscope |
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند |
reversals |
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند |
reversal |
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند |
data link |
راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند |
oxyhydrogen blowpipe |
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند |
hauling |
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند |
hauled |
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند |
hauls |
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند |
green manure |
گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند |
periodicals |
مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند |
bulb root |
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند |
forlorn hope |
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند |
herdic |
کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند |
coated chippings |
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند |
eft |
سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند |
windbreak |
درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند |
windbreaks |
درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند |
palatals |
حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظ میشوند |
zeeman |
پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند |
multipropellant |
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند |
lift strut |
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند |
blended |
شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند |
black book |
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند |
His sculptures blend into nature as if they belonged there. |
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند. |
lift wire |
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند |
waves |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waved |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waving |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
wave |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
feinting |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feint |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feints |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feinted |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
stratus |
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند |
compound bending |
خمشی که دران لنگر پیچشی صفر بوده وتنشهای عمودی کششی وفشاری فاهر میشوند |
aluminum paste |
تکههای بسیار کوچک الومینیوم که مانع برخورداشعه ماوراء بنفش خورشیدبه سطح جسم میشوند |
mouse |
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید |
mouses |
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید |
route order |
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه |
trackball |
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند |
cruised |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruise |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
stroked |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
taped |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
tape |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
move off the ball |
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ |
fish tailing |
حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت] |
stroking |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
strokes |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
cruising |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruises |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
tapes |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
stroke |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
continuous wave |
امواج الکترومگنتیک که بدون فاصله تکرار میشوند ومعمولا دارای دامنه و طول موج و فرکانس ثابت میباشند |
curing |
پروسهای که درطی ان بیشترلاستیکهای مصنوعی پلاستیکها و سوختهای جامدتغییر شکل داده و به ترکیباتی با وزن مولکولی بیشتر تبدیل میشوند |
contra rotating |
دو یا چند ملخ یا شفت که درخلاف جهت هم روی محورمشترکی میچرخند و بدین ترتیب مانع اثر نیروهای پیچشی میشوند |
counter clockwise |
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت |
transfer |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
transferring |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
compound motion |
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی |
transfers |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
marchman |
سر حد نشین |
deposits |
ته نشین |
lake dweller |
اب نشین |
deposit |
ته نشین |
sediments |
ته نشین |
anuses |
نشین |
alluvium |
ته نشین |
sediment |
ته نشین |
anus |
نشین |
companion |
هم نشین |
fecal |
ته نشین |
lees |
ته نشین |
alluvion |
ته نشین |
incorporating mill |
کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی |
central refueling provisions |
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند |
skittle |
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند |
freeman |
شهر نشین |
freemen |
شهر نشین |
frontbenchers |
پیش نشین |
frontbencher |
پیش نشین |
precipitating |
ته نشین کردن |
unsociable |
گوشه نشین |
arboraceous |
درخت نشین |
anchorite |
خلوت نشین |
antiset |
ماده ضد ته نشین |
consorted |
هم نشین شدن |
consorting |
هم نشین شدن |
consorts |
هم نشین شدن |
consort |
هم نشین شدن |
cottagers |
کلبه نشین |
to take one's s. on the throne |
بر تخت نشین |
cottager |
کلبه نشین |
precipitate |
ته نشین کردن |
anchoress |
زن گوشه نشین |
ancress |
زن گوشه نشین |
settles |
ته نشین شدن |
precipitates |
ته نشین کردن |
woodman |
جنگل نشین |
settle |
ته نشین شدن |
alluvion |
ته نشین سیل |
tenant |
کرایه نشین |
governor's seat |
حاکم نشین |
nemoral |
جنگل نشین |
governor's seat |
حکومت نشین |
foul ground |
کفه ته نشین |
forntiersman |
سرحد نشین |
oppidan |
شهر نشین |
forntiersman |
مرز نشین |
floaty |
دارای اب نشین کم |
exurbanite |
حومه نشین |
eremite |
گوشه نشین |
dreg |
ته نشین اشغال |
palating |
کنت نشین |
grand duchy |
دوک نشین |
half pace |
شاه نشین |
residues |
زیادتی ته نشین |
khanate |
خان نشین |
tenants |
کرایه نشین |
insessorial |
شاخه نشین |
insessorial |
جوف نشین |
illuviate |
ته نشین شدن |
lessee |
اجاره نشین |
hutholder |
کلبه نشین |
hilariously |
تپه نشین |
low lander |
ساحل نشین |
hermitess |
زن گوشه نشین |
marchman |
مرز نشین |
residue |
زیادتی ته نشین |
paludicole |
مرداب نشین |
paludose |
مرداب نشین |
sea gauge |
اب نشین کشتی |
seater |
کرسی نشین |
paced |
شاه نشین |
sedimentate |
ته نشین شدن |
pace |
شاه نشین |
silvicolous |
جنگل نشین |
borderer |
سرحد نشین |
slummer |
زاغه نشین |
solitudinarian |
گوشه نشین |
spelaean |
غار نشین |
stay at home |
خانه نشین |
cloisterer |
گوشه نشین |
paces |
شاه نشین |
cenobite |
صومعه نشین |
renter |
کرایه نشین |
paludous |
مرداب نشین |
passerine |
شاخه نشین |
depone |
ته نشین کردن) |
plainsman |
جلگه نشین |
planeted |
سیاره نشین |
dalesman |
دره نشین |
precipitator |
ته نشین کننده |
prelature |
اسقف نشین |
cotenant |
هم اجاره نشین |
emirate |
امیر نشین |
chief tomn |
امیر نشین |
chief tomn |
حاکم نشین |
assort |
هم نشین شدن |
ala |
شاه نشین |
colonist |
مستعمره نشین |
dais |
شاه نشین |
alcoves |
شاه نشین |
nomadic |
چادر نشین |
alcove |
شاه نشین |