English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
operating supplies مواد کمکی
Other Matches
auxiliary storage حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
auxiliary machinery دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
auxiliaries کمکی
subsidiary کمکی
ancillary کمکی
supplementary کمکی
secondary کمکی
subsidiaries کمکی
auxiliary کمکی
accommodator کارگر کمکی
communicating pole قطب کمکی
booster magneto دینام کمکی
by pass valve شیر کمکی
commutating pole قطب کمکی
split pole motor موتور کمکی
back up frequency فرکانس کمکی
remedial measure اندازه کمکی
slack variable متغیر کمکی
reserve accumulator انباره کمکی
auxiliaries امدادی کمکی
boostes transformer ترانسفورماتور کمکی
auxiliary storage انباره کمکی
boostes pump پمپ کمکی
auxiliary امدادی کمکی
user interface میانجی کمکی
sabot خرج کمکی
accessory لوازم کمکی
booster pump پمپ کمکی
relieving tackle تاکل کمکی
auxiliary landing field فرودگاه کمکی
auxiliary equipment وسائل کمکی
auxiliary equipment وسایل کمکی
auxiliary equipment تجهیزات کمکی
auxiliary electrode الکترود کمکی
auxiliary ego خود کمکی
auxiliary charger شارژکننده کمکی
auxiliary target نقطه کمکی
auxiliary forces قوای کمکی
auxiliary forces نیروی کمکی
auxiliary storage انبار کمکی
auxiliary rotor رتور کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
auxiliary operatich عمل کمکی
auxiliary memory حافظه کمکی
auxiliary memory حافظ کمکی
utilitu program برنامه کمکی
auxiliary base line باز کمکی
prony motor موتور کمکی
coprocessor پردازنده کمکی
auxiliary view نمای کمکی
artificial aids وسایل کمکی
artificial antenna انتن کمکی
dummy antenna انتن کمکی
intermediate grid شبکه کمکی
interpole قطب کمکی
interpoles قطبهای کمکی
relieving arch طاق کمکی
auxiliary target هدف کمکی
willed فعل کمکی "خواهم "
dozzle مخزن کمکی تغذیه
will فعل کمکی "خواهم "
wills فعل کمکی "خواهم "
commutating pole converter تبدیل گر قطب کمکی
sabot خرج موشکی کمکی
pitman عضو گروه کمکی
visual aids ابزارهای کمکی دیداری
downloading utility برنامه کمکی استقرار
undelete utility برنامه کمکی احیاء
norton utilities برنامههای کمکی نورتن
mace utilities برنامه کمکی میس
interpole motor موتور با قطب کمکی
aid کمک وسایل کمکی
guiding عضلات کمکی مجاور
accessory cells یاخته های کمکی
back end processor پردازنده کمکی تک منظوره
backup utility برنامه کمکی پشتیبان
afforce نیروی کمکی فرستادن به
table utility برنامه کمکی جدولی
igniter pad کیسه خرج کمکی
navigational grid شبکه کمکی ناوبری
astrocyteo نوعی یاخته کمکی
I can't help it. <idiom> من نمیتونم کمکی کنم.
layshaft محور دندانه کمکی
auxiliary power unit واحد قدرت کمکی
kedge anchor لنگر کمکی ناو
auxiliary flight surfaces سطوح پرواز کمکی
aiding کمک وسایل کمکی
aided کمک وسایل کمکی
lee helm سکان کمکی ناو
auxiliary control surfaces سطوح فرامین کمکی
ingot feeder head مخزن کمکی تغذیه شمش
build-up نیروی کمکی تقویت نیروها
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
audiovisual aids ابزارهای کمکی دیداری-شنیداری
outline utility برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
I'm really not responsible for it. <idiom> من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
file transfer utility برنامه کمکی انتقال فایل
frapping lines طناب تعادل کمکی ناو
boot پوشش کمکی روی سم اسب
file conversion utility برنامه کمکی تبدیل فایل
build-ups نیروی کمکی تقویت نیروها
communicating pole winding سیم پیچی قطب کمکی
build up نیروی کمکی تقویت نیروها
I'm glad I could help. خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
file compression utility برنامه کمکی فشرده کردن فایل
screen saver utility برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
bowsight وسیله کمکی هدفگیری وصل به کمان
banderillero عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
baby siphon سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
air traffic control radar system راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
helps کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
drum sorting مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
pickup man اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
helps کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
commented نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
help کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
helped کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
helped کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
help کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
comment نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
heading select feature عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
blitz حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzed حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzes حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
context sensitive help key کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
blitzing حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
commonest تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
commoners تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
common تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
transaction trailing ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
finds برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
escape character ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
supplies مواد
materials مواد
provisions مواد
material مواد
f key برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
instruction material مواد درسی
inorganic materials مواد غیرالی
indirect materials مواد غیرمستقیم
magnetic materials مواد مغناطیسی
materials transfer notes دستورانتقال مواد
insulating material مواد عایق
instructional material مواد اموزشی
material balance موازنه مواد
letter press مواد چاپی
joint sealing material مواد درزبندی
jointing material مواد پرکننده
materials management مدیریت مواد
materials requisition درخواست مواد
materials handling جابجایی مواد
maintenance materials مواد تعمیرات
material costs هزینههای مواد
material control کنترل مواد
joint filling compound مواد درزبندی
joint filler مواد درزبندی
intromission مواد الحاقی
insulating compound مواد عایق
backing material مواد محافظ
coherent materials مواد چسبنده
cohesive materials مواد چسبنده
explosive ordnance مواد منفجره
cohesive material مواد چسبا
excess stock مواد اضافی
practice material مواد تمرینی
composite material مواد مرکب
printed matter مواد چاپی
producer's goods مواد تولیدی
dissolved solids مواد محلول
cryptomaterial مواد رمز
radioactive material مواد رادیواکتیو
direct material مواد مستقیم
natural products مواد طبیعی
purview مواد اساسی
qualifying clauses مواد اصلاحی
fatigue of material فرسودگی مواد
feed stock مواد اولیه
miscellaneous provisions مواد متفرقه
balsamic materials مواد بلسانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com