Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
oddments
مواد گوناگون
Other Matches
ptomaine
مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
durable material
مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
transudate
مواد فرانشت شده مواد مترشحه
dye-stuff
ماده رنگی در رنگرزی الیاف
[این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux
نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzymes
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzyme
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
multiple
گوناگون
sundry
گوناگون
mixtilineal
گوناگون خط
variegated
گوناگون
sundries
گوناگون
odd and ends
گوناگون
varied
گوناگون
pied
گوناگون
varicolored
گوناگون
variate
گوناگون
heterochromous
گوناگون
multifarious
گوناگون
miscellaneous
گوناگون
protean
گوناگون
various
گوناگون
diverse
گوناگون
variant
گوناگون مختلف
versicolor
برنگهای گوناگون
varia
اشیا گوناگون
here and there
<idiom>
درمکانهای گوناگون
miscellaneously
بطور گوناگون
wide-ranging
متنوع - گوناگون
diversifying
گوناگون ساختن
diversify
گوناگون ساختن
diversifies
گوناگون ساختن
diversified
گوناگون ساختن
undervarious
بعناوین گوناگون
varia
مطالب گوناگون
under various titles
به عناوین گوناگون
variegated colours
رنگهای گوناگون
varietal
گوناگون پر از تنوعات
multiple
چندلا گوناگون
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
variform
گوناگون مختلف الشکل
heterochromous
دارای رنگهای گوناگون
manifoldly
بطور متعدد یا گوناگون
miscellany
مجموعهای از مطالب گوناگون
humoursomeness
حالات ویژه گوناگون
various books
کتابهای گوناگون یا مختلف
polyphagia
خورنده غذاهای گوناگون
miscellanies
مجموعهای از مطالب گوناگون
sundry
اقلام متفرقه گوناگون
varied
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
job lot
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
polyvalent
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
symposium
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposiums
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
catchall
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
job lots
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
symposia
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
desiccant
مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
redundancy
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
combination carrier
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
moto scramble
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
Reforms are needed in various directions.
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
redundancies
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
omnibus bill
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
He gets paid wering different hats .
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
varriform
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
universal provider
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
input output table
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
heteromorphic
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
hexapla
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
panopticon
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
boilerplate
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
hypercard
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
supplies
مواد
provisions
مواد
materials
مواد
material
مواد
natural products
مواد طبیعی
material balance
موازنه مواد
material control
کنترل مواد
bill of material
فهرست مواد
bill of materials
فهرست مواد
maintenance materials
مواد تعمیرات
magnetic materials
مواد مغناطیسی
letter press
مواد چاپی
material costs
هزینههای مواد
balsamic materials
مواد بلسانی
backing material
مواد محافظ
narcotic drugs
مواد مخدر
muffling material
مواد میرایی
stocks
مواد ذخیره
acaricide
مواد کنه کش
accessory substances
مواد فرعی
acetone bodies
مواد استونی
active material
مواد عامل
materials transfer notes
دستورانتقال مواد
alluvial deposit
مواد رسوبی
materials requisition
درخواست مواد
materials management
مدیریت مواد
materials handling
جابجایی مواد
jointing material
مواد پرکننده
joint sealing material
مواد درزبندی
cryptomaterial
مواد رمز
defense articles
مواد پدافندی
fixed material
مواد پایدار
direct material
مواد مستقیم
fission products
مواد اتمی
dissolved solids
مواد محلول
fine aggregate
مواد ریز
fertile meterial
مواد بارخیز
feed stock
مواد اولیه
fatigue of material
فرسودگی مواد
indirect materials
مواد غیرمستقیم
joint filling compound
مواد درزبندی
joint filler
مواد درزبندی
intromission
مواد الحاقی
insulating material
مواد عایق
insulating compound
مواد عایق
instructional material
مواد اموزشی
miscellaneous provisions
مواد متفرقه
instruction material
مواد درسی
excess stock
مواد اضافی
coherent materials
مواد چسبنده
cohesive materials
مواد چسبنده
cohesive material
مواد چسبا
inorganic materials
مواد غیرالی
qualifying clauses
مواد اصلاحی
composite material
مواد مرکب
explosive ordnance
مواد منفجره
fix
مواد مخدره
prints
مواد چاپی
radioactive material
مواد رادیواکتیو
printed
مواد چاپی
print
مواد چاپی
purview
مواد اساسی
assets
مواد لازم
colorant
مواد رنگی
organic compound
مواد آلی
nutrition
مواد غذائی
raw materials
مواد خام
sealing compound
مواد ضد نشت
glacial drift
مواد یخرفته
testing of materials
ازمایش مواد
suspended load
مواد غوطه ور
explosives
مواد سوزا
supplies officer
مسئول مواد
protein
مواد سفیدهای
proteins
مواد سفیدهای
lubricant
مواد روغنی
lubricants
مواد روغنی
raw material
مواد خام
petroleum
مواد نفتی
substitute material
مواد جانشینی
raw materials
مواد اولیه
washing agent
مواد شوینده
overburden
مواد رویی
off the shelf
مواد در دسترس
fixes
مواد مخدره
organic materials
مواد الی
operating supplies
مواد کمکی
medics
مواد دارویی
mineral
مواد معدنی
organic compound
مواد شیمیایی
practice material
مواد تمرینی
producer's goods
مواد تولیدی
printed matter
مواد چاپی
high explosive
مواد منفجره قوی
tightening material
مواد عایق کننده
bunkers
مخزن مواد اولیه
coagulase
مواد منعقد کننده
institute of materials management
موسسه مدیریت مواد
tightening material
مواد اب بندی کننده
raw material stock
موجودی مواد اولیه
exhausted materials
مواد تمام شده
nonferrous
بدون مواد اهنی
tankage
مواد زائد کشتارگاه
ferriferous
دارای مواد اهنی
exudation
پخش یا پرتاب مواد
fine aggregate
مواد دانه ریز
surface active agents
مواد فعال در سطح
supplies research
تحقیق درخصوص مواد
fissionable material
مواد شکافت پذیر
surfactants
مواد فعال در سطح
Adulterated foodstuff.
مواد غذایی تقلبی
anti-moth
مواد ضد بید فرش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com