English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
English Persian
consent موافقت
consented موافقت
consenting موافقت
consents موافقت
approbation موافقت
entente موافقت
ententes موافقت
ententes cordiales موافقت
approval موافقت
accordance موافقت
keeping موافقت
accord موافقت
accorded موافقت
accords موافقت
concurrence موافقت
union موافقت
unions موافقت
accommodating موافقت
adhesion موافقت
understanding موافقت
understandings موافقت
sympathies موافقت
sympathy موافقت
agreement موافقت
agreements موافقت
acquiescence موافقت
accompt موافقت
agreeability موافقت
agreeableness موافقت
assentation موافقت
congeniality موافقت
congruity موافقت
consentaneity موافقت
Other Matches
settle for <idiom> موافقت با
acquiesce موافقت کردن
accomodate موافقت کردن
compliable قابل موافقت
assentient موافقت دهنده
approbate موافقت کردن
disagreements عدم موافقت
disagreement عدم موافقت
treaty موافقت نامه
agreement موافقت نامه
agreements موافقت نامه
endorsement موافقت تایید
endorsements موافقت تایید
nonconformity عدم موافقت
to look after موافقت کردن
accommodation تطبیق موافقت
accommodations تطبیق موافقت
treaties موافقت نامه
concordat موافقت نامه
congruence موافقت تناسب
verbal agreement موافقت شفاهی
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
go along <idiom> موافقت کردن
in league with <idiom> موافقت مخفیانه
no go <idiom> موافقت نکردن
to come to an agreement موافقت پیداکردن
congruency موافقت تناسب
gentlemen's agreement موافقت شرافتمندانه
homologate موافقت کردن
implicit agreement موافقت ضمنی
incompliance عدم موافقت
incongrvity عدم موافقت
non cincurrence عدم موافقت
non compliance عدم موافقت
non concurrence عدم موافقت
non placer موافقت نمیشود
propitiousness موافقت مساعدت
quota agreement موافقت سهمیه
to come in to line موافقت کردن
consented موافقت کردن
admit موافقت کردن
assent موافقت کردن
concurs موافقت کردن
complied موافقت کردن
assented موافقت کردن
comply موافقت کردن
accord موافقت کردن
accorded موافقت کردن
accords موافقت کردن
consents موافقت کردن
concur موافقت کردن
concurring موافقت کردن
concurred موافقت کردن
grants موافقت کردن
consent موافقت کردن
complying موافقت کردن
consenting موافقت کردن
assenting موافقت کردن
jibing موافقت کردن
condescension تمکین موافقت
approve موافقت کردن
approves موافقت کردن
approving موافقت کردن
gibes موافقت کردن
jibe موافقت کردن
jibed موافقت کردن
jibes موافقت کردن
acceding موافقت کردن
accede موافقت کردن
grant موافقت کردن
complies موافقت کردن
assents موافقت کردن
acceded موافقت کردن
granted موافقت کردن
accedes موافقت کردن
overwrite باپرداخت موافقت کردن
consenting موافقت رضایت دادن
in keeping with <idiom> مشابه ،موافقت کردن
unity شراکت موافقت واحد
to strike a bargain درمعامله موافقت پیداکردن
to agree on something موافقت کردن با چیزی
to fall in فروکشیدن موافقت کردن
trade agreement موافقت نامه تجاری
consents موافقت رضایت دادن
wage agreement موافقت نامه دستمزد
to a to a proposal or opinion باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
to come to terms سازش یا موافقت پیداکردن
consented موافقت رضایت دادن
assent رضایت دادن موافقت
come to an agreement موافقت پیدا کردن
collogue موافقت دروغی کردن
arbitration agreement موافقت نامه داوری
approval to the majority با اکثریت موافقت کردن
assented رضایت دادن موافقت
approbate پسندیدن موافقت کردن
assenting رضایت دادن موافقت
assents رضایت دادن موافقت
bond تعهد موافقت نامه
geneva convention موافقت نامه ژنو
consent موافقت رضایت دادن
incongruousness عدم موافقت یا تطابق
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
in agreement with somebody با کسی موافقت داشتن
disgreement عدم موافقت اختلاف
mutilateral agreement موافقت چند جانبه
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
protocol مقاوله نامه موافقت مقدماتی
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
agree موافقت کردن موافق بودن
to go in with ملحق شدن با موافقت کردن با
it depends on his approval منوط به موافقت و تصویب اوست
agreeing موافقت کردن موافق بودن
agrees موافقت کردن موافق بودن
acquiesced رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces رضایت دادن موافقت کردن
to assent مورد موافقت قرار دادن
acquiescing رضایت دادن موافقت کردن
bretton woods agreement موافقت نامه برتن وودز
lip service <idiom> تنها زبونی موافقت کردن
protocols مقاوله نامه موافقت مقدماتی
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
to come to an explanation درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
consents موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consent موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
He nodded. سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
general agreement on tariff & trade (gat موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
consenting موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
win a lady's hand موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
right on <idiom> نشان دادن موافقت (درست است بله)
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
overt collusion تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
escrow موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
obey حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys حرف شنوی کردن موافقت کردن
admitting موافقت کردن تصدیق کردن
inconformity عدم مطابقت عدم موافقت
ok تصویب کردن موافقت کردن
okay تصویب کردن موافقت کردن
admits موافقت کردن تصدیق کردن
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
fabianism نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com