Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (23 milliseconds)
English
Persian
consent
موافقت رضایت دادن
consented
موافقت رضایت دادن
consenting
موافقت رضایت دادن
consents
موافقت رضایت دادن
Search result with all words
acquiesced
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces
رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing
رضایت دادن موافقت کردن
assent
رضایت دادن موافقت
assented
رضایت دادن موافقت
assenting
رضایت دادن موافقت
assents
رضایت دادن موافقت
Other Matches
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consenting
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
express one's consent
رضایت دادن
admits
رضایت دادن
accedes
رضایت دادن
give up one's claim
رضایت دادن
acquiesce
رضایت دادن
to give ones a to
رضایت دادن به
admit
رضایت دادن
admitting
رضایت دادن
to give a ready consent
رضایت دادن
acceding
رضایت دادن
accede
رضایت دادن
acceded
رضایت دادن
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
consent
راضی شدن رضایت دادن
assent
رضایت دادن تصدیق کردن
consented
راضی شدن رضایت دادن
assented
رضایت دادن تصدیق کردن
testimonialize
گواهی نامه یا رضایت دادن
consents
راضی شدن رضایت دادن
assenting
رضایت دادن تصدیق کردن
consenting
راضی شدن رضایت دادن
assents
رضایت دادن تصدیق کردن
to assent
مورد موافقت قرار دادن
right on
<idiom>
نشان دادن موافقت (درست است بله)
consent
رضایت
adhesion
رضایت
consented
رضایت
consents
رضایت
consenting
رضایت
suffrage
رضایت
contentment
رضایت
willingness
رضایت
consentience
رضایت
acquiescence
رضایت
satisfaction
رضایت
acquiescently
با رضایت
sufferance
رضایت ضمنی
job satisfaction
رضایت شغلی
compliantly
با قبول و رضایت
self content
رضایت از خود
self approbation
رضایت ازخویشتن
euphoria
خوشحالی رضایت
well and good
<idiom>
رضایت بخش
concurrence
دمسازی رضایت
discontentedness
عدم رضایت
disapproval
عدم رضایت
willingnesso
رضایت میل
satisfactoriness
رضایت بخشی
dissatisfaction
عدم رضایت
implied
رضایت ضمنی
to w one's consent
رضایت ندادن
assentation
رضایت فاهری
sufference
رضایت ضمنی
hunky dory
رضایت مندانه
it is unsatisfactory
رضایت بخش نیست
satisfactorily
بطور رضایت بخش
to find satisfactionin any one
از کسی رضایت داشتن
atoning
جلب رضایت کردن
fill one's shoes
<idiom>
جابهجایی رضایت بخش
dissatisfactory
مایه عدم رضایت
atone
جلب رضایت کردن
consensus
رضایت وموافقت عمومی
atoned
جلب رضایت کردن
on approval
مشروط به رضایت خریدار
atones
جلب رضایت کردن
her willing to sing
رضایت یامیل اوبخواندن
pursuit of happiness
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
testimonial
سفارش وتوصیه رضایت نامه
assentient
قبول کننده رضایت دهنده
testimonials
سفارش وتوصیه رضایت نامه
voluntary partition
افراز با رضایت یا سازش طرفین
consensual
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
tenant by sufference
متصرف با رضایت ضمنی مالک
to grope women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to feel women up
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to make a grab at women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
[results were]
satisfactory
رضایت بخش
[در یادداشت گزارش کنترل]
That won't work with me!
این رضایت بخش نیست برای من!
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
این رضایت بخش نیست برای من!
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
approval
نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
acquiescence
موافقت
concurrence
موافقت
union
موافقت
accorded
موافقت
congruity
موافقت
accord
موافقت
keeping
موافقت
accordance
موافقت
congeniality
موافقت
entente
موافقت
agreeability
موافقت
unions
موافقت
settle for
<idiom>
موافقت با
agreeableness
موافقت
consentaneity
موافقت
adhesion
موافقت
agreement
موافقت
understandings
موافقت
approbation
موافقت
sympathy
موافقت
accommodating
موافقت
sympathies
موافقت
ententes
موافقت
consented
موافقت
consenting
موافقت
ententes cordiales
موافقت
assentation
موافقت
consents
موافقت
accompt
موافقت
understanding
موافقت
accords
موافقت
agreements
موافقت
consent
موافقت
approval
موافقت
Everything is hunky-dory.
<idiom>
همه چیز کاملا رضایت مندانه است.
[اصطلاح روزمره]
in league with
<idiom>
موافقت مخفیانه
to look after
موافقت کردن
concur
موافقت کردن
acquiesce
موافقت کردن
complying
موافقت کردن
accommodation
تطبیق موافقت
to come to an agreement
موافقت پیداکردن
to come in to line
موافقت کردن
verbal agreement
موافقت شفاهی
complies
موافقت کردن
complied
موافقت کردن
comply
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
congruency
موافقت تناسب
compliable
قابل موافقت
gentlemen's agreement
موافقت شرافتمندانه
agreement
موافقت نامه
accede
موافقت کردن
acceded
موافقت کردن
condescension
تمکین موافقت
accedes
موافقت کردن
come to terms
<idiom>
به موافقت رسیدن
go along
<idiom>
موافقت کردن
accomodate
موافقت کردن
agreements
موافقت نامه
concordat
موافقت نامه
implicit agreement
موافقت ضمنی
disagreement
عدم موافقت
disagreements
عدم موافقت
incompliance
عدم موافقت
incongrvity
عدم موافقت
congruence
موافقت تناسب
accommodations
تطبیق موافقت
approving
موافقت کردن
approves
موافقت کردن
approve
موافقت کردن
acceding
موافقت کردن
accords
موافقت کردن
assented
موافقت کردن
non cincurrence
عدم موافقت
consents
موافقت کردن
jibes
موافقت کردن
non compliance
عدم موافقت
approbate
موافقت کردن
consenting
موافقت کردن
gibes
موافقت کردن
jibing
موافقت کردن
jibed
موافقت کردن
assents
موافقت کردن
assenting
موافقت کردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
accorded
موافقت کردن
treaty
موافقت نامه
accord
موافقت کردن
grants
موافقت کردن
homologate
موافقت کردن
treaties
موافقت نامه
jibe
موافقت کردن
endorsements
موافقت تایید
quota agreement
موافقت سهمیه
consent
موافقت کردن
nonconformity
عدم موافقت
granted
موافقت کردن
concurring
موافقت کردن
concurs
موافقت کردن
assent
موافقت کردن
non concurrence
عدم موافقت
propitiousness
موافقت مساعدت
consented
موافقت کردن
assentient
موافقت دهنده
endorsement
موافقت تایید
non placer
موافقت نمیشود
grant
موافقت کردن
concurred
موافقت کردن
mutilateral agreement
موافقت چند جانبه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com