Dictiornary-Farsi | موافقت سهمیه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
quota agreement	موافقت سهمیه


Other Matches

allocation	سهمیه سهمیه دادن
allocations	سهمیه سهمیه دادن
current operating allowance	سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
contributions	سهمیه
contribution	سهمیه
quotas	سهمیه
allowance	سهمیه
allowances	سهمیه
scantling	سهمیه
ration	سهمیه
allotments	سهمیه
allotment	سهمیه
coupons	سهمیه
rationed	سهمیه
quota	سهمیه
coupon	سهمیه
rations	سهمیه
export quotus	سهمیه صادرات
import quotas	سهمیه وارداتی
sale quota	سهمیه فروش
import quota	سهمیه وارداتی
quota sample	نمونه سهمیه
authorized allowance	سهمیه مجاز
quotations	سهمیه بندی
quotation	سهمیه بندی
appointment quota	سهمیه ماموریت
ammunition credit	سهمیه مهمات
quotas	سهمیه بندی
appointment quota	سهمیه مشاغل
rationing	سهمیه بندی
quota	سهمیه بندی
rations	خارج قسمت سهمیه
common table of allowance	جداول سهمیه عمومی
target allocation	سهمیه بندی هدف
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
ammunition credit	سهمیه مهمات ذخیره
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
rationed	خارج قسمت سهمیه
quota share treaty	قرار سهمیه بندی
to fix quota	تعیین سهمیه کردن
ration	خارج قسمت سهمیه
apportionment	واگذاری سهمیه بودجه
general allotment	سهمیه عمومی یا کلی
quota system	نظام سهمیه بندی
authorized allowance supplies	سهمیه مجاز اماد
rationing system	نظام سهمیه بندی
consolidated table of allowance	جدول سهمیه عمومی
authorized allowance supplies	سهمیه اماد مجاز
table of allowance	جدول سهمیه مجاز
circuit allocated use	سهمیه مدارهای مجاز
allotment serial number	شماره سری سهمیه واگذارشده
bulk replacement storage	سهمیه کل جایگزینی درصحنه عملیات
basic allowance	سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
air transport allocations board	هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
allowance for anticipated	سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
agreeableness	موافقت
agreeability	موافقت
consentaneity	موافقت
accompt	موافقت
agreements	موافقت
agreement	موافقت
assentation	موافقت
congeniality	موافقت
congruity	موافقت
acquiescence	موافقت
sympathy	موافقت
sympathies	موافقت
accord	موافقت
accordance	موافقت
entente	موافقت
union	موافقت
unions	موافقت
accommodating	موافقت
adhesion	موافقت
accorded	موافقت
concurrence	موافقت
keeping	موافقت
approval	موافقت
ententes cordiales	موافقت
ententes	موافقت
accords	موافقت
approbation	موافقت
understanding	موافقت
consented	موافقت
understandings	موافقت
consent	موافقت
consenting	موافقت
consents	موافقت
settle for <idiom>	موافقت با
acquiesce	موافقت کردن
accord	موافقت کردن
assentient	موافقت دهنده
approbate	موافقت کردن
accomodate	موافقت کردن
compliable	قابل موافقت
to look after	موافقت کردن
to come to an agreement	موافقت پیداکردن
to come in to line	موافقت کردن
gentlemen's agreement	موافقت شرافتمندانه
homologate	موافقت کردن
implicit agreement	موافقت ضمنی
propitiousness	موافقت مساعدت
incompliance	عدم موافقت
incongrvity	عدم موافقت
non cincurrence	عدم موافقت
non compliance	عدم موافقت
non concurrence	عدم موافقت
verbal agreement	موافقت شفاهی
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
go along <idiom>	موافقت کردن
concordat	موافقت نامه
congruence	موافقت تناسب
congruency	موافقت تناسب
no go <idiom>	موافقت نکردن
in league with <idiom>	موافقت مخفیانه
non placer	موافقت نمیشود
concur	موافقت کردن
consent	موافقت کردن
assenting	موافقت کردن
assents	موافقت کردن
assented	موافقت کردن
complying	موافقت کردن
accede	موافقت کردن
acceded	موافقت کردن
accedes	موافقت کردن
acceding	موافقت کردن
condescension	تمکین موافقت
approve	موافقت کردن
comply	موافقت کردن
approves	موافقت کردن
assent	موافقت کردن
grants	موافقت کردن
granted	موافقت کردن
concurred	موافقت کردن
grant	موافقت کردن
concurring	موافقت کردن
accords	موافقت کردن
concurs	موافقت کردن
accorded	موافقت کردن
consents	موافقت کردن
consenting	موافقت کردن
admit	موافقت کردن
consented	موافقت کردن
disagreement	عدم موافقت
agreements	موافقت نامه
disagreements	عدم موافقت
endorsement	موافقت تایید
endorsements	موافقت تایید
nonconformity	عدم موافقت
accommodation	تطبیق موافقت
accommodations	تطبیق موافقت
complies	موافقت کردن
complied	موافقت کردن
treaties	موافقت نامه
treaty	موافقت نامه
agreement	موافقت نامه
jibes	موافقت کردن
approving	موافقت کردن
jibed	موافقت کردن
jibe	موافقت کردن
gibes	موافقت کردن
jibing	موافقت کردن
collogue	موافقت دروغی کردن
to a to a proposal or opinion	باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
as previously agreed upon <adv.>	همینطور که قبلا موافقت شد
in agreement with somebody	با کسی موافقت داشتن
to come to terms	سازش یا موافقت پیداکردن
to fall in	فروکشیدن موافقت کردن
in keeping with <idiom>	مشابه ،موافقت کردن
bond	تعهد موافقت نامه
wage agreement	موافقت نامه دستمزد
to strike a bargain	درمعامله موافقت پیداکردن
trade agreement	موافقت نامه تجاری
overwrite	باپرداخت موافقت کردن
come to an agreement	موافقت پیدا کردن
unity	شراکت موافقت واحد
to agree on something	موافقت کردن با چیزی
consents	موافقت رضایت دادن
mutilateral agreement	موافقت چند جانبه
assented	رضایت دادن موافقت
incongruousness	عدم موافقت یا تطابق
consent	موافقت رضایت دادن
to be in disagreement [with somebody]	موافقت نکردن [با کسی]
assenting	رضایت دادن موافقت
disgreement	عدم موافقت اختلاف
assents	رضایت دادن موافقت
geneva convention	موافقت نامه ژنو
assent	رضایت دادن موافقت
arbitration agreement	موافقت نامه داوری
consented	موافقت رضایت دادن
approval to the majority	با اکثریت موافقت کردن
approbate	پسندیدن موافقت کردن
consenting	موافقت رضایت دادن
to be at odds [with somebody] [on / over something] )	موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody]	موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something]	موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
lip service <idiom>	تنها زبونی موافقت کردن
to assent	مورد موافقت قرار دادن
it depends on his approval	منوط به موافقت و تصویب اوست
bretton woods agreement	موافقت نامه برتن وودز