Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
general agreement on tariff & trade (gat
موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
Other Matches
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
general tariff
تعرفه عمومی
written agreement
موافقت نامه پیمان نامه
agreements
موافقت نامه
treaty
موافقت نامه
treaties
موافقت نامه
concordat
موافقت نامه
agreement
موافقت نامه
wage agreement
موافقت نامه دستمزد
trade agreement
موافقت نامه تجاری
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
bond
تعهد موافقت نامه
geneva convention
موافقت نامه ژنو
protocols
مقاوله نامه موافقت مقدماتی
bretton woods agreement
موافقت نامه برتن وودز
protocol
مقاوله نامه موافقت مقدماتی
tariff
تعرفه گمرگی تعرفه بندی کردن
tariffs
تعرفه گمرگی تعرفه بندی کردن
escrow
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
good will
حق کسب و پیشه وتجارت
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduces
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
post script
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
cryptoparts
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
libeled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
هجو نامه یا توهین نامه افترا
raiway tariff
تعرفه
tariff
تعرفه
tariffs
تعرفه
customs duty
تعرفه گمرکی
import tariff
تعرفه واردات
domestic tariff
تعرفه داخلی
tariff
تعرفه گمرکی
customs tariff
تعرفه گمرکی
fitness report
تعرفه خدمتی
tariffs
تعرفه گمرکی
base rates
تعرفه مبنا
prohibitive tariff
تعرفه ممانعتی
protective tariffs
تعرفه حمایتی
import charge
تعرفه واردات
custom tariff
تعرفه گمرکی
tariff schedule
جدول تعرفه
tariff classification
تعرفه بندی
base rate
تعرفه مبنا
export tariff
تعرفه صادرات
export duty
تعرفه صادرات
export charge
تعرفه صادرات
tariff regulations
مقررات تعرفه بندی
impost
تعرفه بندی کردن
flexible tariff
تعرفه انعطاف پذیر
tariffs
عوارض تعرفه گمرکی
tariff kisting
فهرست بندی تعرفه ها
railroad tariff
تعرفه راه اهن
brussels nomenclature
تعرفه گمرکی بروکسل
tariff
عوارض تعرفه گمرکی
railway rates
تعرفه یا کرایههای راه اهن
brussels nomenclature
طبقه بندی تعرفه برکسل
brussels nomenclature
رده بندی تعرفه بروکسل
credential
گواهی نامه اعتبار نامه
certificate
رضایت نامه شهادت نامه
affidavits
شهادت نامه قسم نامه
certificates
رضایت نامه شهادت نامه
annual average score
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
testacy
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
protective tariffs
تعرفه گمرکی که هدف از وضع ان محصولات داخلی و جلوگیری از ورود فراوردههای خارجی باشد
e f t a (european free trade association
فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
adhesion
موافقت
agreements
موافقت
understandings
موافقت
congeniality
موافقت
acquiescence
موافقت
congruity
موافقت
consentaneity
موافقت
union
موافقت
assentation
موافقت
sympathies
موافقت
accommodating
موافقت
sympathy
موافقت
agreeableness
موافقت
understanding
موافقت
agreeability
موافقت
accompt
موافقت
agreement
موافقت
unions
موافقت
approval
موافقت
entente
موافقت
accords
موافقت
ententes
موافقت
ententes cordiales
موافقت
keeping
موافقت
approbation
موافقت
settle for
<idiom>
موافقت با
accordance
موافقت
accord
موافقت
accorded
موافقت
consent
موافقت
consented
موافقت
consenting
موافقت
consents
موافقت
concurrence
موافقت
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
concurs
موافقت کردن
concurring
موافقت کردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
acceding
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
assented
موافقت کردن
in league with
<idiom>
موافقت مخفیانه
assent
موافقت کردن
assenting
موافقت کردن
propitiousness
موافقت مساعدت
assents
موافقت کردن
homologate
موافقت کردن
grants
موافقت کردن
granted
موافقت کردن
implicit agreement
موافقت ضمنی
concurred
موافقت کردن
incongrvity
عدم موافقت
non compliance
عدم موافقت
gentlemen's agreement
موافقت شرافتمندانه
non concurrence
عدم موافقت
grant
موافقت کردن
non placer
موافقت نمیشود
concur
موافقت کردن
incompliance
عدم موافقت
complied
موافقت کردن
non cincurrence
عدم موافقت
consents
موافقت کردن
disagreement
عدم موافقت
disagreements
عدم موافقت
accomodate
موافقت کردن
jibing
موافقت کردن
jibes
موافقت کردن
jibed
موافقت کردن
jibe
موافقت کردن
consenting
موافقت کردن
accommodations
تطبیق موافقت
complies
موافقت کردن
comply
موافقت کردن
complying
موافقت کردن
consent
موافقت کردن
consented
موافقت کردن
endorsement
موافقت تایید
endorsements
موافقت تایید
nonconformity
عدم موافقت
accommodation
تطبیق موافقت
gibes
موافقت کردن
approbate
موافقت کردن
acceded
موافقت کردن
assentient
موافقت دهنده
accede
موافقت کردن
acquiesce
موافقت کردن
accedes
موافقت کردن
congruency
موافقت تناسب
approving
موافقت کردن
approves
موافقت کردن
approve
موافقت کردن
condescension
تمکین موافقت
compliable
قابل موافقت
congruence
موافقت تناسب
to come in to line
موافقت کردن
go along
<idiom>
موافقت کردن
accords
موافقت کردن
verbal agreement
موافقت شفاهی
come to terms
<idiom>
به موافقت رسیدن
accord
موافقت کردن
accorded
موافقت کردن
quota agreement
موافقت سهمیه
to look after
موافقت کردن
to come to an agreement
موافقت پیداکردن
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
to agree on something
موافقت کردن با چیزی
to come to terms
سازش یا موافقت پیداکردن
assents
رضایت دادن موافقت
consented
موافقت رضایت دادن
consenting
موافقت رضایت دادن
consents
موافقت رضایت دادن
incongruousness
عدم موافقت یا تطابق
assenting
رضایت دادن موافقت
assented
رضایت دادن موافقت
to be in disagreement
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
assent
رضایت دادن موافقت
disgreement
عدم موافقت اختلاف
mutilateral agreement
موافقت چند جانبه
approbate
پسندیدن موافقت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com