English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English Persian
to agree on something موافقت کردن با چیزی
Search result with all words
to come to an explanation درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
Other Matches
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
consent موافقت کردن
complied موافقت کردن
grant موافقت کردن
granted موافقت کردن
complies موافقت کردن
comply موافقت کردن
consents موافقت کردن
approves موافقت کردن
grants موافقت کردن
assented موافقت کردن
complying موافقت کردن
assenting موافقت کردن
accomodate موافقت کردن
approving موافقت کردن
consented موافقت کردن
consenting موافقت کردن
accorded موافقت کردن
accords موافقت کردن
admit موافقت کردن
accord موافقت کردن
to come in to line موافقت کردن
acquiesce موافقت کردن
homologate موافقت کردن
assent موافقت کردن
approve موافقت کردن
to look after موافقت کردن
accedes موافقت کردن
concur موافقت کردن
acceding موافقت کردن
concurring موافقت کردن
go along <idiom> موافقت کردن
approbate موافقت کردن
concurs موافقت کردن
acceded موافقت کردن
concurred موافقت کردن
jibed موافقت کردن
jibing موافقت کردن
jibes موافقت کردن
jibe موافقت کردن
assents موافقت کردن
accede موافقت کردن
gibes موافقت کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
in keeping with <idiom> مشابه ،موافقت کردن
overwrite باپرداخت موافقت کردن
approbate پسندیدن موافقت کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
to a to a proposal or opinion باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
collogue موافقت دروغی کردن
to fall in فروکشیدن موافقت کردن
approval to the majority با اکثریت موافقت کردن
acquiesces رضایت دادن موافقت کردن
acquiesced رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing رضایت دادن موافقت کردن
lip service <idiom> تنها زبونی موافقت کردن
agreeing موافقت کردن موافق بودن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
agrees موافقت کردن موافق بودن
to go in with ملحق شدن با موافقت کردن با
agree موافقت کردن موافق بودن
obeyed حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying حرف شنوی کردن موافقت کردن
obey حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys حرف شنوی کردن موافقت کردن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
win a lady's hand موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
okay تصویب کردن موافقت کردن
admitting موافقت کردن تصدیق کردن
ok تصویب کردن موافقت کردن
admits موافقت کردن تصدیق کردن
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
sympathies موافقت
acquiescence موافقت
sympathy موافقت
ententes موافقت
approbation موافقت
ententes cordiales موافقت
entente موافقت
consents موافقت
consenting موافقت
congeniality موافقت
agreements موافقت
accommodating موافقت
settle for <idiom> موافقت با
consented موافقت
congruity موافقت
consentaneity موافقت
consent موافقت
concurrence موافقت
understandings موافقت
accompt موافقت
keeping موافقت
agreeability موافقت
approval موافقت
agreeableness موافقت
agreement موافقت
accord موافقت
accorded موافقت
accords موافقت
understanding موافقت
accordance موافقت
union موافقت
assentation موافقت
unions موافقت
adhesion موافقت
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
verbal agreement موافقت شفاهی
non cincurrence عدم موافقت
incompliance عدم موافقت
non placer موافقت نمیشود
accommodations تطبیق موافقت
congruency موافقت تناسب
non compliance عدم موافقت
non concurrence عدم موافقت
disagreements عدم موافقت
implicit agreement موافقت ضمنی
gentlemen's agreement موافقت شرافتمندانه
disagreement عدم موافقت
concordat موافقت نامه
congruence موافقت تناسب
condescension تمکین موافقت
agreement موافقت نامه
treaties موافقت نامه
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
propitiousness موافقت مساعدت
in league with <idiom> موافقت مخفیانه
compliable قابل موافقت
no go <idiom> موافقت نکردن
to come to an agreement موافقت پیداکردن
treaty موافقت نامه
quota agreement موافقت سهمیه
agreements موافقت نامه
assentient موافقت دهنده
endorsement موافقت تایید
nonconformity عدم موافقت
endorsements موافقت تایید
accommodation تطبیق موافقت
incongrvity عدم موافقت
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
consents موافقت رضایت دادن
arbitration agreement موافقت نامه داوری
consent موافقت رضایت دادن
in agreement with somebody با کسی موافقت داشتن
mutilateral agreement موافقت چند جانبه
assents رضایت دادن موافقت
consenting موافقت رضایت دادن
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
unity شراکت موافقت واحد
consented موافقت رضایت دادن
to strike a bargain درمعامله موافقت پیداکردن
geneva convention موافقت نامه ژنو
to come to terms سازش یا موافقت پیداکردن
assenting رضایت دادن موافقت
disgreement عدم موافقت اختلاف
assent رضایت دادن موافقت
assented رضایت دادن موافقت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com