Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English
Persian
admits
موافقت کردن تصدیق کردن
admitting
موافقت کردن تصدیق کردن
Other Matches
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
legalising
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
obeyed
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obey
حرف شنوی کردن موافقت کردن
admits
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
ok
تصویب کردن موافقت کردن
okay
تصویب کردن موافقت کردن
certifying
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
comply
موافقت کردن
complies
موافقت کردن
gibes
موافقت کردن
complied
موافقت کردن
jibe
موافقت کردن
to look after
موافقت کردن
granted
موافقت کردن
grant
موافقت کردن
assents
موافقت کردن
accords
موافقت کردن
grants
موافقت کردن
concurred
موافقت کردن
assented
موافقت کردن
concur
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
accede
موافقت کردن
assent
موافقت کردن
acceded
موافقت کردن
acceding
موافقت کردن
complying
موافقت کردن
jibed
موافقت کردن
jibes
موافقت کردن
concurs
موافقت کردن
jibing
موافقت کردن
concurring
موافقت کردن
assenting
موافقت کردن
accedes
موافقت کردن
accorded
موافقت کردن
approve
موافقت کردن
consenting
موافقت کردن
consented
موافقت کردن
approbate
موافقت کردن
accomodate
موافقت کردن
acquiesce
موافقت کردن
homologate
موافقت کردن
approves
موافقت کردن
approving
موافقت کردن
go along
<idiom>
موافقت کردن
accord
موافقت کردن
consents
موافقت کردن
to come in to line
موافقت کردن
consent
موافقت کردن
establishing
تصدیق کردن تصفیه کردن
recognizes
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizing
اعتراف کردن تصدیق کردن
averring
اثبات کردن تصدیق کردن
avers
اثبات کردن تصدیق کردن
establishes
تصدیق کردن تصفیه کردن
approving
تصدیق کردن تایید کردن
confirm
تصدیق کردن تثبیت کردن
confirms
تصدیق کردن تثبیت کردن
establish
تصدیق کردن تصفیه کردن
approves
تصدیق کردن تایید کردن
recognize
اعتراف کردن تصدیق کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن
recognises
اعتراف کردن تصدیق کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن
homologate
تصدیق کردن تصویب کردن
approve
تصدیق کردن تایید کردن
aver
اثبات کردن تصدیق کردن
recognising
اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging
اعتراف کردن تصدیق کردن
averred
اثبات کردن تصدیق کردن
acknowledges
اعتراف کردن تصدیق کردن
to a to a proposal or opinion
باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
in keeping with
<idiom>
مشابه ،موافقت کردن
collogue
موافقت دروغی کردن
approbate
پسندیدن موافقت کردن
approval to the majority
با اکثریت موافقت کردن
to agree on something
موافقت کردن با چیزی
overwrite
باپرداخت موافقت کردن
to fall in
فروکشیدن موافقت کردن
agreeing
موافقت کردن موافق بودن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
agrees
موافقت کردن موافق بودن
acquiesced
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces
رضایت دادن موافقت کردن
lip service
<idiom>
تنها زبونی موافقت کردن
to go in with
ملحق شدن با موافقت کردن با
acquiescing
رضایت دادن موافقت کردن
agree
موافقت کردن موافق بودن
endorse
تصدیق کردن
granted
تصدیق کردن
admit
تصدیق کردن
grant
تصدیق کردن
endorses
تصدیق کردن
realized
تصدیق کردن
ratified
تصدیق کردن
indorsation
تصدیق کردن
grants
تصدیق کردن
grant
تصدیق کردن
realizing
تصدیق کردن
recognises
تصدیق کردن
allow
تصدیق کردن
ratifies
تصدیق کردن
rubber-stamped
تصدیق کردن
rubber-stamp
تصدیق کردن
authenticated
تصدیق کردن
authenticates
تصدیق کردن
authenticating
تصدیق کردن
authenticate
تصدیق کردن
rubber stamps
تصدیق کردن
endorsed
تصدیق کردن
rubber stamp
تصدیق کردن
realizes
تصدیق کردن
ratify
تصدیق کردن
testifying
تصدیق کردن
ratifying
تصدیق کردن
endorsing
تصدیق کردن
testified
تصدیق کردن
set one's seal to
تصدیق کردن
testifies
تصدیق کردن
certifies
تصدیق کردن
acknowledge
تصدیق کردن
certifying
تصدیق کردن
certify
تصدیق کردن
concedes
تصدیق کردن
affirm
تصدیق کردن
conceded
تصدیق کردن
realize
تصدیق کردن
realising
تصدیق کردن
realises
تصدیق کردن
recognising
تصدیق کردن
recognize
تصدیق کردن
rubber-stamping
تصدیق کردن
realised
تصدیق کردن
rubber-stamps
تصدیق کردن
concede
تصدیق کردن
recognizing
تصدیق کردن
testify
تصدیق کردن
conceding
تصدیق کردن
recognizes
تصدیق کردن
to come to an explanation
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
attests
تصدیق امضاء کردن
set one's seal to
مهر یا تصدیق کردن
to give credit to
باورکردن تصدیق کردن
ackuowledge
تصدیق کردن شناختن
prejudged
تصدیق بلاتصور کردن
prejudges
تصدیق بلاتصور کردن
avouch
تصدیق یا اقرار کردن
attesting
تصدیق امضاء کردن
prejudge
تصدیق بلاتصور کردن
attested
تصدیق امضاء کردن
prejudging
تصدیق بلاتصور کردن
attest
تصدیق امضاء کردن
bear record to
تصدیق یا اثبات کردن
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
testify
شهادت دادن تصدیق کردن
sanctifying
تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctify
تصدیق کردن تخصیص دادن
attestation
امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
assent
رضایت دادن تصدیق کردن
attests
سوگند دادن تصدیق کردن
assented
رضایت دادن تصدیق کردن
sanctifies
تصدیق کردن تخصیص دادن
subscribing
تصدیق کردن صحه گذاردن
assents
رضایت دادن تصدیق کردن
attest
سوگند دادن تصدیق کردن
subscribed
تصدیق کردن صحه گذاردن
testifies
شهادت دادن تصدیق کردن
subscribes
تصدیق کردن صحه گذاردن
testified
شهادت دادن تصدیق کردن
testifying
شهادت دادن تصدیق کردن
attesting
سوگند دادن تصدیق کردن
subscribe
تصدیق کردن صحه گذاردن
attested
سوگند دادن تصدیق کردن
justifies
تصدیق کردن ذیحق دانستن
assenting
رضایت دادن تصدیق کردن
justify
تصدیق کردن ذیحق دانستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com