English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (20 milliseconds)
English Persian
harmonised موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonize موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing موافق کردن هم اهنگ شدن
Other Matches
ground bass اهنگ بم مختصری که میان اهنگ ملودی و هارمونی تکرارشود
cadenza اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenzas اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
fellow countryman موافق کردن
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
agree موافقت کردن موافق بودن
agrees موافقت کردن موافق بودن
agreeing موافقت کردن موافق بودن
fall in مطابقت کردن موافق شدن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
pragmatize موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
harmonising هم اهنگ کردن
harmonised هم اهنگ کردن
harmonize هم اهنگ کردن
attune هم اهنگ کردن
harmonises هم اهنگ کردن
harmonizing هم اهنگ کردن
harmonizes هم اهنگ کردن
harmonized هم اهنگ کردن
melodize خوش اهنگ کردن
jigs با اهنگ تندرقص کردن
jig با اهنگ تندرقص کردن
chronologize بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
rate of march سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
coordinate هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
coordinated illumination روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
pro له موافق
attune موافق
agreeably to موافق
compatible <adj.> موافق
non concurrent نا موافق
consilient موافق
compossible <adj.> موافق
prosodiacal موافق
prosodial موافق
agreed موافق
amicable موافق
compliant موافق
incompatible نا موافق
accordant موافق
in suit with موافق با
concordant موافق
respondents موافق
attuned موافق
respondent موافق
sympathetic موافق
congruous موافق
according موافق
consentaneous موافق
consentient موافق
congruent موافق
sympathisers موافق
textually موافق نص
pro- له موافق
in suit with موافق
sympathizer موافق
in keeping موافق
sympathizers موافق
to my satisfaction موافق دلخواه من
friendlies مهربان موافق
fair wind باد موافق
friendliest مهربان موافق
friendlier مهربان موافق
fair tide جریان اب موافق
disagreed موافق نبودن
compatibly بطور موافق
non placer موافق نیستم
string along موافق بودن
at will موافق میل
quarter wind باد موافق
after ones own heart موافق دلخواه
favourable موافق مطلوب
agonist muscle عضله موافق
after one's will موافق میل
truly موافق باحقایق
consistently بطور موافق
rationally موافق عقل
adapt موافق بودن
go along موافق بودن
disagreeing موافق نبودن
disagrees موافق نبودن
in accordance with مطابق موافق
to go along موافق بودن
shaken موافق شیوه
accomodating راحت موافق
satisfactorily موافق دلخواه
yea رای موافق
harmoniously بطور موافق
palatably موافق ذائقه
disagree موافق نبودن
friendly مهربان موافق
see eye to eye <idiom> موافق بودن
prorenata نسبت موافق
fellow countryman موافق شدن
placet رای موافق
prorenata شخص موافق
to bring in to line وفق دادن موافق
accommodatingly بطور موافق راحت
naturalistic موافق با اصول طبیعی
to a toa praposal باپیشنهادی موافق بودن
in tune <idiom> با یکدیگر موافق بودن
comkpliant موافق اجابت کننده
genetically موافق علم پیدایش
physically موافق علم فیزیک
scientifically موافق اصول علمی
genealogically موافق شجره نامه
crony رفیق موافق هم اطاق
geodetically موافق قاعده پیمایش
harmonious موزون سازگار موافق
geometrically موافق علم هندسه
cronies رفیق موافق هم اطاق
to agree on something موافق بودن با چیزی
concurring opinion رای موافق مشروط
quite the thing موافق سبک روز
adapting وفق دادن موافق بودن
adapts وفق دادن موافق بودن
physiognomically موافق علم قیافه شناسی
bandae jireugi ضربه دست موافق ایستادن
in obdience to برای اطاعت از موافق امر
pros and cons موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
she always had her way همیشه موافق میل اوعمل می شد
to put over a play موافق بدادن نمایشی شدن
gastronomically موافق علم خوب خوردن
irish bull بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
I agree with you completely. من کاملا با نظر شما موافق هستم.
To view something approvingly ( favourably ) . چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
physico theology حکمت الهی موافق اصول طبیعی
concurrent دریک وقت واقع شونده موافق
propitiously بطور مساعد یا موافق خجسته وار
tune اهنگ
tone اهنگ
tuneless بی اهنگ
tones اهنگ
barrel vault اهنگ
cadence اهنگ
cadency اهنگ
tunes اهنگ
setting اهنگ
cradle roof اهنگ
intonations اهنگ
intonation اهنگ
symphonic هم اهنگ
settings اهنگ
sonance اهنگ
concordant هم اهنگ
cadences اهنگ
unisonant هم اهنگ
symphony orchestra هم اهنگ
homophonic هم اهنگ
tonality اهنگ
symphony orchestras هم اهنگ
in unison با یک اهنگ
consonants هم اهنگ
rates اهنگ
toom :اهنگ
tonicity اهنگ
unisonal هم اهنگ
inharmonious بی اهنگ
consonant هم اهنگ
tonelessly بی اهنگ
toneless بی اهنگ
equisonant هم اهنگ
inharmonic بی اهنگ
unisonous هم اهنگ
music اهنگ
rate اهنگ
monodic یک اهنگ
immelodious بی اهنگ
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
argue بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
arguing بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
The pros and cons ( of something ) . جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
fantasie اهنگ خیالی
fantasia اهنگ خیالی
harmonious خوش اهنگ
larghetto اهنگ ملایم
expansion rate اهنگ انبساط
tone اهنگ داشتن
symphonist اهنگ ساز
running rate اهنگ پاسخ
exponential rate اهنگ نمایی
tuneful خوش اهنگ
lapse rate اهنگ کاهش
wagon vault طاق اهنگ
dead march اهنگ عزا
rate اهنگ حرکت
coordinated attack تک هم اهنگ شده
composer اهنگ ساز
composers اهنگ ساز
compositors اهنگ ساز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com