Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (5 milliseconds)
English
Persian
We would like to take this opportunity to …
مواقع را مغتنم شمرده ...
Other Matches
pleasurable
لذیذ مغتنم
to profit by the accasion
موقع را مغتنم شمردن
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.
فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
prizes
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
sometimes
بعضی مواقع
On such ( these ) occasions .
دراینگونه مواقع
stochastic
دارای تغییردر مواقع مختلف
fire escapes
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
tailcoat
کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمی
sou'wester
کلاه مخصوص مواقع توفانی دریا
fire escape
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
ahoy
ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
fire escape
پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
silk hat
کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی
index number
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
fire escapes
پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
articulately
شمرده
multiplicand
بس شمرده
measured
شمرده
distinct
شمرده
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
Emergeny exit .
پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
postulates
بدیهی شمرده
tabu
حرام شمرده
to be reputed
شمرده شدن
postulated
بدیهی شمرده
he read other than distinctly
شمرده نخواند
uncounted
شمرده نشده
taboo
حرام شمرده
taboos
حرام شمرده
postulate
بدیهی شمرده
incalculable
شمرده نشدنی
postulating
بدیهی شمرده
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
dichogamic
دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
articulate
شمرده سخن گفتن
he read other than distinctly
همه جورخوانده جز شمرده
incalculably
بطور شمرده نشدنی
articulating
شمرده سخن گفتن
articulates
شمرده سخن گفتن
syllabic
دارای هجاهای شمرده
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
head counts
تعداد مردم شمرده شده
articulation
تلفظ شمرده طرز گفتار
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
head count
تعداد مردم شمرده شده
incomputability
عدم امکان شمرده شدن بیشماری
bill
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
one of the most respected families
یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
de minimis
خیلی جزئی
[که به حساب شمرده شود]
[قانون]
worded
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com