Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
trusty
موتمن مورد اطمینان
Other Matches
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
accredits
مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting
مورد اطمینان بودن یا شدن
accredit
مورد اطمینان بودن یا شدن
trustful
موتمن
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
certitude
اطمینان
trusted
اطمینان
trusts
اطمینان
certes
اطمینان
confidences
اطمینان
safety
اطمینان
surety
اطمینان
assurance
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
trust
اطمینان
confidence
اطمینان
instable
بی اطمینان
certainties
اطمینان
assuredness
اطمینان
assurances
اطمینان
certainty
اطمینان
security
اطمینان
fideism
اطمینان
sureties
اطمینان
trustingly
با اطمینان
affiance
اطمینان
assuring
اطمینان دادن
assures
اطمینان دادن
relief valve
شیر اطمینان
overconfidence
اطمینان بیش از حد
coniviction
عقیده اطمینان
uncertainty
عدم اطمینان
uncertainties
عدم اطمینان
confidence limits
حدود اطمینان
trustful
معتمد اطمینان
aplomb
اطمینان بخود
figure on
اطمینان داشتن
cretain
تاحدی اطمینان
quality assurance
اطمینان از کیفیت
solid
قابل اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
trusty
اطمینان بخش
valid
قابل اطمینان
positiveness
قطعیت اطمینان
play up
اطمینان دادن به
solids
قابل اطمینان
reliable
قابل اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
factor of safety
عامل اطمینان
fiducial interval
فاصله اطمینان
assure
اطمینان دادن
confidence level
درجه اطمینان
confided
اطمینان کردن
assurer
اطمینان دهنده
assuror
اطمینان دهنده
confides
اطمینان کردن
bleeder valve
شیر اطمینان
insuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
assurance factor
ضریب اطمینان
assurable
قابل اطمینان
reputable
قابل اطمینان
confide
اطمینان کردن
unpromising
غیرقابل اطمینان
unreliability
عدم اطمینان
truster
اطمینان کننده
safety belt
کمربند اطمینان
safety belts
کمربند اطمینان
reassurance
اطمینان مجدد
reassurances
اطمینان مجدد
reassurances
اطمینان افرینی
ensured
اطمینان یافتن
ensure
اطمینان یافتن
safety glass
شیشه اطمینان
safety fuse
فیوز اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
confidence belt
کمربند اطمینان
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
confidence interval
فاصله اطمینان
liable
قابل اطمینان
coefficient of safety
ضریب اطمینان
dependable
قابلیت اطمینان
safety-valve
دریچه اطمینان
safety valve
دریچه اطمینان
accredits
اطمینان کردن
accrediting
اطمینان کردن
accredit
اطمینان کردن
safety plug
پولک اطمینان
safety lamp
چراغ اطمینان
safety hook
قلاب اطمینان
confidingly
از روی اطمینان
safety-valves
دریچه اطمینان
reassurance
اطمینان افرینی
interval confidence
فاصله اطمینان
sicker
قابل اطمینان
insurance stockage
ذخیره اطمینان
reliability
قابل اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
fire escape
پلکان اطمینان
i'll warrant
اطمینان میدهم
limits of confidence
حدود اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
level of confidence
سطح اطمینان
interval confidence
دامنه اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
persuasions
اطمینان عقیده دینی
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
reliability
قابلیت اطمینان اعتبار
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
qualm
عدم اطمینان بیم
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
misgiving
عدم اطمینان ترس
misgivings
عدم اطمینان ترس
trust
اطمینان پشت گرمی
trusted
اطمینان پشت گرمی
safe yield
بده قابل اطمینان
qualms
عدم اطمینان بیم
trusts
اطمینان پشت گرمی
persuasion
اطمینان عقیده دینی
area of uncertainity
منطقه عدم اطمینان
checks
اطمینان از صحت چیزی
safes
صحیح اطمینان بخش
check
اطمینان از صحت چیزی
fiduciary
اطمینان بخش ثقه
safer
صحیح اطمینان بخش
safe
صحیح اطمینان بخش
reassure
دوباره اطمینان دادن
reassured
دوباره اطمینان دادن
reassures
دوباره اطمینان دادن
checked
اطمینان از صحت چیزی
safest
صحیح اطمینان بخش
reasure
دوباره اطمینان یا قوت
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
quality assurance
عملیات اطمینان از کیفیت جنس
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
bleeder type steam engine
ماشین بخار با شیر اطمینان
i rely or your secrecy
من به رازداری شما اطمینان میکنم
unreliable
غیر قابل اطمینان نامعتبر
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
persuasions
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
persuasion
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
I'm sure we can come to some arrangement.
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
controls
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
confidence man
کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
controlling
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
mistrustfully
ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
maintains
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
chunking along
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
maintained
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
maintain
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
arithmetic
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
balances
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
acatalectic
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
aligner
وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
tests
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
verification
بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
align
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tested
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligns
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligning
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligned
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
test
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
dry run
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
synchronised
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronises
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronize
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronization
باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
sync
باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
protection
اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
synchronizes
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
tested
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
GOSIP
استاندارد دولت آمریکا برای اطمینان از کار همزمان کامپیوترها و سیستمهای ارتباطی
test
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com