Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
authentic
موثق قابل اعتماد
Other Matches
trig
قابل اعتماد
trustworthy
قابل اعتماد
reliability
قابل اعتماد
fiduciary
قابل اعتماد
faithworthy
قابل اعتماد
soiothfast
قابل اعتماد
trusty
قابل اعتماد
reliably
بطور قابل اعتماد
calculable
براورد کردنی قابل اعتماد
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
dependable
قابل اعتماد توکل پذیر
untrustworthy
غیر قابل اعتماد غیرمعتمد ناپایدار
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
backstabber
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
authoritative
موثق
reliable
موثق
reliant
موثق
faithworthy
موثق
authentical
موثق
authentic
موثق
genuine
موثق
credible
موثق
trustworthy
موثق درست
official
موثق و رسمی
genuinely
بطور موثق
authority
منبع موثق
word of mouth
<idiom>
از منبع موثق
phoneys
غیر موثق غلط
phonies
غیر موثق غلط
phoney
غیر موثق غلط
authority
منبع صحیح و موثق
trusted
اعتماد
credence
اعتماد
faith
اعتماد
reliance
اعتماد
belief
اعتماد
trustful
اعتماد
sense of trust
حس اعتماد
faiths
اعتماد
fideism
اعتماد
affiance
اعتماد
trusts
اعتماد
trust
اعتماد
trustworthiness
قابلیت اعتماد
trustiness
قابلیت اعتماد
self trust
اعتماد بخود
distrustfulness
عدم اعتماد
confidences
اعتماد رازگویی
confidence coefficient
ضریب اعتماد
reliability
قابلیت اعتماد
confidence interval
فاصله اعتماد
poise
[self-confidence]
اعتماد به نفس
self-reliance
اعتماد به نفس
self-trust
اعتماد به نفس
confidence coefficicent
ضریب اعتماد
confidence limits
حدود اعتماد
failure safety
قابلیت اعتماد
confidence
اعتماد رازگویی
level of confidence
سطح اعتماد
to base one self
اعتماد کردن
trust
اعتماد داشتن
self reliance
اعتماد بنفس
trut
اعتماد کردن
confiding
اعتماد کننده
self-confidence
اعتماد به خود
confidentiality
قابلیت اعتماد
confide
اعتماد داشتن به
reliableness
قابلیت اعتماد
confided
اعتماد داشتن به
confides
اعتماد داشتن به
vote of confidence
رای اعتماد
votes of confidence
رای اعتماد
self-assurance
اعتماد به نفس
self-awareness
اعتماد به نفس
awareness of the self
اعتماد به نفس
unreliable
غیرقابل اعتماد
self-assuredness
اعتماد به نفس
aplombself-trust
اعتماد به نفس
dependability
قابلیت اعتماد
vote of censure
رای اعتماد
relied
اعتماد کردن
relies
اعتماد کردن
trusts
اعتماد داشتن
to put trust in
اعتماد کردن به
to put confidence in
اعتماد کردن به
place confidence on
اعتماد کردن به
place confidence in
اعتماد کردن به
trusted
اعتماد داشتن
reliability
قابلیت اعتماد
self-reliance
اعتماد به نفس
relying
اعتماد کردن
rely
اعتماد کردن
self assurance
اعتماد به نفس
aplomb
اعتماد بنفس
self-confidence
اعتماد به نفس
lack of self-confidence
کمبود اعتماد به نفس
man of confidence
شخص مورد اعتماد
take down a notch (peg)
<idiom>
سلب اعتماد به نفس
lack of confidence
کمبود اعتماد به نفس
self doubt
عدم اعتماد بنفس
trust in god
اعتماد یا توکل به خدا
distrust
سوء فن اعتماد نداشتن
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
diffidence
عدم اعتماد به نفس
lack of self-confidence
عدم اعتماد به نفس
lack of confidence
عدم اعتماد به نفس
distrusts
سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting
سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted
سوء فن اعتماد نداشتن
lack of confidence
کمی اعتماد به نفس
lack of self-confidence
کمی اعتماد به نفس
make out
<idiom>
باعث اعتماد،اثبات شخص
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
trut
اعتماد کردن به امیدوار بودن
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
confidence trick
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
self confidence
اعتماد بنفس غرور بیجا
confidence tricks
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
conning
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
cons
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
con
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conned
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
achievable
قابل وصول قابل تفریق
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
sensible
قابل درک قابل رویت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
self dependence
اتکاء به نفس اعتماد به نفس
self depedence
اتکاء بنفس اعتماد بنفس
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt
قابل
ablest
قابل
able
قابل
capable
قابل
abler
قابل
good
قابل
acceptor
قابل
solvable
قابل حل
sensible
قابل حس
dissoluble
قابل حل
soluble
قابل حل
incapable
نا قابل
qualified
قابل
thorough paced
قابل
procurable
قابل حصول
audible
قابل شنیدن
viable
قابل دوام
perceptible
قابل درک
respirable
قابل تنفس
restorable
قابل اعاده
vaporizable
قابل تبخیر
audible
قابل شنوایی
resistible
قابل مقاومت
recoverable
قابل وصول
reproachable
قابل توبیخ
arable
قابل کشتکاری
accountable
قابل توضیح
liable
قابل اطمینان
obtainable
قابل حصول
navigable
قابل کشتیرانی
reproducible
قابل تکثیر
reprouducible
قابل تولیدیاتناسل
decidable
قابل حکم
plausible
قابل استماع
attributable
قابل اسناد
negligible
قابل اغماض
pitiable
قابل ترحم
negligible
قابل فراموشی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com