English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English Persian
hysterogenic موجب اختناق رحمی
hysteroid موجب اختناق رحمی
Other Matches
asphyxia اختناق
choke اختناق
choked اختناق
chokes اختناق
strangling اختناق
strangulation اختناق
uterine رحمی
barbarities بی رحمی
barbarity بی رحمی
asphyxiant اختناق اور
hysteroid اختناق زهدانی
suffocation اختناق خفگی
hysterogenic اختناق زهدانی
inclemency بی رحمی سنگدلی
extrauterine خارج رحمی
intrauterine درون رحمی
the iron age دوره بی رحمی
tubal وابسته به لوله رحمی یا گذرگاه تخم
oviduct لوله رحمی لوله فالوپ
incur موجب
occasion موجب
occasioned موجب
causing موجب
inducements موجب
occasioning موجب
occasions موجب
incurring موجب
inducement موجب
incurred موجب
causes موجب
whereby که به موجب ان
origin موجب
cause موجب
origins موجب
in conformity with بر موجب
incurs موجب
offeror موجب
contributory موجب
contributive موجب
affords موجب شدن
affording موجب شدن
to bring forth موجب شدن
scourger موجب بلا
afforded موجب شدن
promibitive موجب منع
like a red rag to the bull موجب خشم
cuse of a موجب وحشت
sperm موجب ایجادچیزی
sperms موجب ایجادچیزی
conducive موجب شونده
bring موجب شدن
effectuate موجب شدن
federal reserve system سیستمی که به موجب ان
give rise to موجب شدن
ill fated موجب بدبختی
afford موجب شدن
pleasing موجب مسرت
thorns موجب ناراحتی
gratifying موجب خوشنودی
bringing موجب شدن
entail موجب شدن
entailing موجب شدن
entailed موجب شدن
brings موجب شدن
stumbling blocks موجب لغزش
thorn موجب ناراحتی
stumbling block موجب لغزش
entails موجب شدن
peristrephic گرداننده موجب گردش
lactogenic موجب ترشح شیر
evincing موجب شدن برانگیختن
evinces موجب شدن برانگیختن
sufferance سکوت موجب رضا
evinced موجب شدن برانگیختن
sidesplitting موجب تشنج پهلوها
inotropic موجب انقباض ماهیچه
evince موجب شدن برانگیختن
drawing card موجب جلب توجه
incentive اتش افروز موجب
smoke screen موجب تاریکی وابهام
resolutive محلل موجب فسخ
ulcerative موجب تولید زخم
suspensor موجب تعلیق نگاهدارنده
incentives اتش افروز موجب
haste makes waste تعجیل موجب تعطیل است
scarecrows ادمک سرخرمن موجب ترس
silert gives consent خاموشی موجب رضا است
inbreed موجب شدن بوجود اوردن
reductase دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
scarecrow ادمک سرخرمن موجب ترس
troubler موجب تصدیع خاطر مزاحمت
curiosity killed the cat <idiom> فضولی هم موجب دردسرمی شود
lutenize موجب ایجاد جسم زرد
suspensory موجب تعویق بیضه بند
belly laughs هر چیزی که موجب خنده شود
belly laugh هر چیزی که موجب خنده شود
ignominious موجب رسوایی ننگ اور
motivate] تحریک کردن موجب شدن
detractive سبک کننده موجب کسرشان
flunks چیدن موجب شکست شدن
motivated انگیختن موجب و سبب شدن
motivate انگیختن موجب و سبب شدن
inuring معتاد کردن موجب شدن
inures معتاد کردن موجب شدن
inured معتاد کردن موجب شدن
inure معتاد کردن موجب شدن
occasioned موجب شدن فراهم کردن
occasions موجب شدن فراهم کردن
occasioning موجب شدن فراهم کردن
occasion موجب شدن فراهم کردن
motivates انگیختن موجب و سبب شدن
flunked چیدن موجب شکست شدن
motivating انگیختن موجب و سبب شدن
flunk چیدن موجب شکست شدن
flunking چیدن موجب شکست شدن
effecturate موجب شدن انجام دادن
this act provoked my inquiry این کار موجب پرسش من است
gaping stock چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
denominative مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
abortionist کسی که موجب سقط جنین میشود
abortionists کسی که موجب سقط جنین میشود
To break a habit makes one ill. <proverb> ترک عادت موجب مرض است .
breeding grounds محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
blighters شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
breeding ground محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
in the clear <idiom> رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
blighter شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
riffling کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffle کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
gastrin هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
hyperinsulinism درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
anticatalyst مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
red reg چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
expansion bearing تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
quantity theory of money نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
humoral pathology علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
an unclear condition which consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
prized کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
sound effects عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
prizing کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
bergson criterion ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
yellow bile مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
breach of trust کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
asylum حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
asylums حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
bond سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
economic determinism یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
dogmatism دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
silence gives consent سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
sudatorium حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
estrogen هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
succour کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
succor کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
dedication در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
liquefacient عامل موجب ترشح ترشح کننده
edict of emancipation فرمانی که به تاریخ سوم مارس 1681 به وسیله الکساندر دوم امپراطور روسیه صادر و به موجب ان به "سرفها" یعنی ثلث جمعیت روسیه که فاقدازادی واقعی بودند
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
originate موجب شدن ناشی شدن
originating موجب شدن ناشی شدن
originates موجب شدن ناشی شدن
originated موجب شدن ناشی شدن
liquidity preference theory براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
emancipation proclamation اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
warehousing system روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com