English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ill fated موجب بدبختی
Other Matches
bad luck بدبختی
lucklessness بدبختی
calamity بدبختی
reversing بدبختی
reverses بدبختی
reversed بدبختی
reverse بدبختی
calamities بدبختی
misfortunes بدبختی
ill being بدبختی
misfortune بدبختی
misery بدبختی
miseries بدبختی
hard luck بدبختی
bad fortune بدبختی
wretchedness بدبختی
unhappiness بدبختی
haplessness بدبختی
hard lines بدبختی
disaster بدبختی
miserably با بدبختی
adversity بدبختی
mishaps بدبختی
mishap بدبختی
disasters بدبختی
mischance بدبختی
mischances بدبختی
haplessly از روی بدبختی
infelicific بدبختی اور
infortune بد اختری بدبختی
weal and woe خوشبختی و بدبختی
wrack خرابی بدبختی
an iliad of woes قصه بدبختی
steeped in misery غرق بدبختی
calamitous بدبختی اور
ambs ace بدنقشی بدبختی
to vegetate پر از بدبختی زندگی کردن
misadventure حادثه ناگوار بدبختی
misadventures حادثه ناگوار بدبختی
disaster بلا ستارهء بدبختی
it is indicative of bad luck نشانه بدبختی است
disasters بلا ستارهء بدبختی
ill fated شوم بدبختی اور
wretchedly از روی بدبختی یا بیچارگی بطور بد یا زیان اور
She was crying over her misfortunes. ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
in conformity with بر موجب
offeror موجب
inducements موجب
incur موجب
incurred موجب
incurring موجب
incurs موجب
whereby که به موجب ان
contributory موجب
origin موجب
origins موجب
contributive موجب
occasion موجب
inducement موجب
cause موجب
causes موجب
causing موجب
occasions موجب
occasioning موجب
occasioned موجب
conducive موجب شونده
bringing موجب شدن
promibitive موجب منع
like a red rag to the bull موجب خشم
sperms موجب ایجادچیزی
sperm موجب ایجادچیزی
to bring forth موجب شدن
cuse of a موجب وحشت
effectuate موجب شدن
scourger موجب بلا
federal reserve system سیستمی که به موجب ان
give rise to موجب شدن
thorn موجب ناراحتی
pleasing موجب مسرت
entails موجب شدن
gratifying موجب خوشنودی
stumbling blocks موجب لغزش
stumbling block موجب لغزش
entail موجب شدن
entailed موجب شدن
brings موجب شدن
bring موجب شدن
affords موجب شدن
affording موجب شدن
afforded موجب شدن
afford موجب شدن
thorns موجب ناراحتی
entailing موجب شدن
evince موجب شدن برانگیختن
incentive اتش افروز موجب
incentives اتش افروز موجب
evinced موجب شدن برانگیختن
drawing card موجب جلب توجه
evinces موجب شدن برانگیختن
evincing موجب شدن برانگیختن
hysteroid موجب اختناق رحمی
sidesplitting موجب تشنج پهلوها
hysterogenic موجب اختناق رحمی
ulcerative موجب تولید زخم
inotropic موجب انقباض ماهیچه
resolutive محلل موجب فسخ
peristrephic گرداننده موجب گردش
smoke screen موجب تاریکی وابهام
suspensor موجب تعلیق نگاهدارنده
lactogenic موجب ترشح شیر
sufferance سکوت موجب رضا
troubler موجب تصدیع خاطر مزاحمت
belly laughs هر چیزی که موجب خنده شود
haste makes waste تعجیل موجب تعطیل است
belly laugh هر چیزی که موجب خنده شود
silert gives consent خاموشی موجب رضا است
motivate] تحریک کردن موجب شدن
lutenize موجب ایجاد جسم زرد
inbreed موجب شدن بوجود اوردن
reductase دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
suspensory موجب تعویق بیضه بند
scarecrow ادمک سرخرمن موجب ترس
scarecrows ادمک سرخرمن موجب ترس
flunk چیدن موجب شکست شدن
motivate انگیختن موجب و سبب شدن
motivated انگیختن موجب و سبب شدن
motivates انگیختن موجب و سبب شدن
motivating انگیختن موجب و سبب شدن
inure معتاد کردن موجب شدن
inured معتاد کردن موجب شدن
inures معتاد کردن موجب شدن
occasion موجب شدن فراهم کردن
flunked چیدن موجب شکست شدن
flunks چیدن موجب شکست شدن
occasioned موجب شدن فراهم کردن
curiosity killed the cat <idiom> فضولی هم موجب دردسرمی شود
effecturate موجب شدن انجام دادن
occasioning موجب شدن فراهم کردن
ignominious موجب رسوایی ننگ اور
detractive سبک کننده موجب کسرشان
occasions موجب شدن فراهم کردن
flunking چیدن موجب شکست شدن
inuring معتاد کردن موجب شدن
To break a habit makes one ill. <proverb> ترک عادت موجب مرض است .
this act provoked my inquiry این کار موجب پرسش من است
denominative مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
abortionist کسی که موجب سقط جنین میشود
abortionists کسی که موجب سقط جنین میشود
gaping stock چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
blighters شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
in the clear <idiom> رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
riffled کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
gastrin هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
riffling کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
breeding ground محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
hyperinsulinism درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
blighter شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
riffle کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
breeding grounds محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
red reg چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
anticatalyst مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
expansion bearing تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
humoral pathology علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
quantity theory of money نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
an unclear condition which consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
prize کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
sound effects عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
prizing کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
bergson criterion ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
yellow bile مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
breach of trust کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
asylum حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
asylums حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
bond سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
economic determinism یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
dogmatism دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
silence gives consent سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
sudatorium حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
estrogen هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
succour کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
succor کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
dedication در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
liquefacient عامل موجب ترشح ترشح کننده
edict of emancipation فرمانی که به تاریخ سوم مارس 1681 به وسیله الکساندر دوم امپراطور روسیه صادر و به موجب ان به "سرفها" یعنی ثلث جمعیت روسیه که فاقدازادی واقعی بودند
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
originating موجب شدن ناشی شدن
originates موجب شدن ناشی شدن
originated موجب شدن ناشی شدن
originate موجب شدن ناشی شدن
liquidity preference theory براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com