Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (6 milliseconds)
English
Persian
tremolant
موجد لرزش
Other Matches
procreation
موجد
unitive
موجد اتحاد
lactogenic
موجد شیر
procreator
موجد سازنده
spermatogenetic
موجد نطفه
swooper
موجد خسارت
abstractive
موجد تجرد
crystalliferous
موجد بلور
avant-garde
پیشرو و موجد
avant garde
پیشرو و موجد
unifier
موجد وحدت
corrosive
موجد زنگ
pox
موجد ابله درپوست
fathers
موجد بوجود اوردن
father
موجد بوجود اوردن
fathered
موجد بوجود اوردن
fathering
موجد بوجود اوردن
biogenic
موجد موجود زنده
spermatogonium
سلول موجد تخم
torts
عمل موجد ضمان قهری
tort
عمل موجد ضمان قهری
troublemakers
موجد زحمت ودردسر اشوبگر
troublemaker
موجد زحمت ودردسر اشوبگر
thunderbird
الاگزنه استرالیایی مرغ افسانهای موجد رعدوبرق
teliospore
جدارصخیم اخرین مرحله ایجاد قارچ موجد زنگ گیاهی
tremor
لرزش
tremulously
با لرزش
tremour
لرزش
frisson
لرزش
quaking
لرزش
fremitus
لرزش
tremblement
لرزش
frissons
لرزش
quaked
لرزش
quake
لرزش
tremolo
لرزش
succussion
لرزش
tremors
لرزش
quakes
لرزش
trembling
لرزش
flutters
لرزش
flutter
لرزش
vibration
لرزش
fluttered
لرزش
fluttering
لرزش
palpitations
لرزش
palpitation
لرزش
magnetic ripple
لرزش مغناطیسی
shimmey
لرزش داشتن
shimmy
لرزش داشتن
fluttered
لرزش اهتزاز
trepidation
لرزش رعشه
flutter
لرزش اهتزاز
succussion
لرزش مایعات
thirl
لرزش طنین
titubation
لرزش تلوتلوخوردن
tremolant
لرزش دار
quake
لرزش داشتن
tremulant
لرزش دار
tremulant
ترسان لرزش
fluttering
لرزش اهتزاز
shaking
لرزش نوسان
quaked
لرزش داشتن
shakes
لرزش نوسان
shaking
لرزش تزلزل
shake
لرزش نوسان
tremulous
لرزش دار
trills
لرزش صدا
trilled
لرزش صدا
trill
لرزش صدا
shakes
لرزش تزلزل
quakes
لرزش داشتن
quaking
لرزش داشتن
shake
لرزش تزلزل
aflutter
در حال لرزش
boom swing
ناحیه لرزش
flutters
لرزش اهتزاز
sbend distortion
لرزش تصویر رادار
tremolo
لرزش صدا تحریر
vibration
لرزش ماساژ دادن
tirl
مرتعش کردن لرزش
vibratile
قابل لرزش و ارتعاش جنبنده
As you make your bed so you must lie on it
<idiom>
هر کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
quavered
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavers
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavering
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quaver
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
scurve distortion
لرزش تصویر رادار در اثرحرکت انتن
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
sbend distortion
لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
garnetiferous
دارای لعل موجد لعل
crystals
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com