English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English Persian
compendious موجز مختصر ومفید
Other Matches
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
pithy مختصر ومفید
pay dirt تحقیقات واکتشافات با ارزش ومفید منفعت
tersest موجز
telegraphic موجز
terse موجز
concise موجز
gnomical موجز
apercu موجز
terser موجز
succinct موجز
precise مختصر کردن مختصر
laconic کوتاه موجز
laconically کوتاه موجز
aphorist موجز نویس
tersely بطور لب یا موجز
aphorisms کلام موجز
aphorism کلام موجز
enthymeme برهان موجز
summary موجز اختصاری
summaries موجز اختصاری
apothegm کلام موجز امثال و حکم
aphoristic وابسته به موجز نویسی یا پندنویسی
phrases کلمه بندی سخن موجز
phrase کلمه بندی سخن موجز
phrased کلمه بندی سخن موجز
aphorize پند گفتن کوتاه و موجز نوشتن
little مختصر
gnomical مختصر
abstracted مختصر
compend مختصر
concise مختصر
partial مختصر
sum مختصر
summary مختصر
summaries مختصر
briefest مختصر
briefer مختصر
briefed مختصر
succinct مختصر
brief مختصر
abbreviated مختصر
abridged مختصر
sums مختصر
tersest مختصر
concise <adj.> مختصر
epitome مختصر
shortest مختصر
fleeting <adj.> مختصر
short مختصر
tis مختصر ti is
laconically مختصر گو
laconic مختصر گو
synoptic مختصر
short term مختصر
curt <adj.> مختصر
terse مختصر
incomprehensive مختصر
short <adj.> مختصر
terser مختصر
succinct <adj.> مختصر
viz مختصر
febricula تب مختصر
shorter مختصر
grammalogue مختصر
synopsis اجمال مختصر
summary خلاصه مختصر
briefed کوتاه مختصر
tiffin ناهار مختصر
synopses اجمال مختصر
velitation جنگ مختصر
lacanic مختصر و مفید
summaries خلاصه مختصر
simplifier مختصر کننده
shortener مختصر کننده
my initials are s.h امضای مختصر من
let us be brief مختصر کنیم
inking اطلاع مختصر
handlist فهرست مختصر
briefly speaking مختصر کنیم
cheep اشاره مختصر
comedietta کمدی مختصر
grind out پیشروی مختصر
nodding acquaintance آشنایی مختصر
paraph امضای مختصر
scumble مالش مختصر
brachygraphy مختصر نویسی
shorthand مختصر نویسی
telegraphic تلگرافی مختصر
potluck غذای مختصر
petit mal صرع مختصر
abridge مختصر کردن
apercu خلاصه مختصر
compendium مختصر کوتاهی
tots یادداشت مختصر
curtail مختصر نمودن
briefest کوتاه مختصر
briefer کوتاه مختصر
brief کوتاه مختصر
snack خوراک مختصر
snacks خوراک مختصر
tendencies علاقه مختصر
tendency علاقه مختصر
click صدای مختصر
flash روشنایی مختصر
flashed روشنایی مختصر
flashes روشنایی مختصر
concisely بطور مختصر
tot یادداشت مختصر
curtailed مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
contracted مختصر محدود
clicks صدای مختصر
clicked صدای مختصر
squabbling نزا مختصر
squabbles نزا مختصر
squabbled نزا مختصر
squabble نزا مختصر
curtails مختصر نمودن
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
pittance کمک هزینه مختصر
byword اشاره یانگاه مختصر
bywords اشاره یانگاه مختصر
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
in a nutshell بطور خیلی مختصر
simplifications تسهیل مختصر سازی
pulls برتری جزئی و مختصر
spot زمان مختصر لحظه
spots زمان مختصر لحظه
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
pull برتری جزئی و مختصر
metastable دارای ثبات مختصر
look in دیدن کردن مختصر
simplification تسهیل مختصر سازی
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
blockhouse بنای استحکامی مختصر
prospectuses شرح حال مختصر
shortened مختصر کردن کاستن
abriviated addressing ادرس مختصر شده
shortens مختصر کردن کاستن
abbreviating مختصر یا مفید کردن
shorten مختصر کردن کاستن
feather فشار مختصر به گاز
abbreviate مختصر یا مفید کردن
abbreviates مختصر یا مفید کردن
prospectus شرح حال مختصر
smack چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacked چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
smacks چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
billeting ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted ورقه جیره یادداشت مختصر
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
billet ورقه جیره یادداشت مختصر
simplification ساده گردانی مختصر سازی
billets ورقه جیره یادداشت مختصر
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlining مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlined مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
luncheonette رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
That is it in a nutshell. موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonettes رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
mnemonic حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shortening reaction واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
tint رنگ مختصر سایهء رنگ
simplify اسان تر کردن مختصر کردن
simplify مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies مختصر کردن اسانتر کردن
tinting رنگ مختصر سایهء رنگ
stenography مختصر نویسی کوتاه نویسی
simplifies اسان تر کردن مختصر کردن
tints رنگ مختصر سایهء رنگ
glances نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com