English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (2 milliseconds)
English Persian
assault waves موجهای هجوم
Other Matches
boat lanes خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
assaulted مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assault مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
airwaves موجهای هوایی
deep water waves موجهای زیرابی
metric waves موجهای متری
tidal waves موجهای پس از زمین لرزه
groundwave موجهای رادیویی زمینی
damping factor نسبت دامنه هر موج به موجهای بعدی
guns تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
gun تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
blocking گرفتگی مسیر جریان در تونل باد ناشی از موجهای ضربهای
photovoltaic cell مبدلی که مانند سلول فتوالکتریک تابشهای الکترومگنتیک را با طول موجهای مرئی و نزدیک ان به الکتریسیته تبدیل میکند
diamonds شکل موجهای ضربهای که معمولا در جریان خروجی راکتها بصورت لوزیهای پشت سر هم قابل مشاهده است
material dispersion پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
assaulted هجوم
assaults هجوم
inbreak هجوم
infestaion هجوم
assault هجوم
invasion هجوم
invasions هجوم
offence هجوم
infestation هجوم
offense هجوم
offenses هجوم
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
assailable هجوم پذیر
assault echelon رده هجوم
assault fire تیر هجوم
assault phase مرحله هجوم
assault schedule برنامه هجوم
invasive هجوم کننده
scrouge هجوم اوردن
inroad تعدی هجوم
fly strike هجوم مگس
infestant هجوم کننده
inrush هجوم بداخل
assault force نیروی هجوم
rushing هجوم بردن
assails هجوم اوردن بر
invaded هجوم کردن
invade هجوم کردن
raid هجوم اوردن
infesting هجوم کردن در
infested هجوم کردن در
raided هجوم اوردن
infest هجوم کردن در
raids هجوم اوردن
raiding هجوم اوردن
invades هجوم کردن
invading هجوم کردن
rush هجوم بردن
onset هجوم اصابت
influx ورود هجوم
swarms هجوم اوردن
swarmed هجوم اوردن
swarm هجوم اوردن
influxes ورود هجوم
assail هجوم اوردن بر
assailed هجوم اوردن بر
rushed هجوم بردن
assailing هجوم اوردن بر
infests هجوم کردن در
throngs هجوم ازدحام کردن
preassault اقدامات قبل از هجوم
throng هجوم ازدحام کردن
thronged هجوم ازدحام کردن
thronging هجوم ازدحام کردن
amphibious assault ship ناومخصوص هجوم اب و خاکی
insectile در معرض هجوم حشرات
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
rushed حمله کردن هجوم با عجله
rushing حمله کردن هجوم با عجله
rush حمله کردن هجوم با عجله
invasive species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
neophyte نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
invasive exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
alien species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
breakaway هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
huygen's principle قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
assault area diagram نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
metastasis هجوم مرض گسترش میکرب مرض
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com