Dictiornary-Farsi | موجود زنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 219 (12 milliseconds)

English	Persian
wight	موجود زنده


Search result with all words

being	موجود زنده شخصیت
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
metabolism	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolisms	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
organism	ترکیب موجود زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
abiogenesis	ایجاد موجود زنده از موادبی جان
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
aquatic organism	زیوسته ابزی موجود زنده ابزی
biogenic	موجد موجود زنده
biont	واحد مستقل موجود زنده سلول
gamodeme	نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
polymorph	عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
proprioceptive	تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
transmigration	حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
Other Matches

vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
current ratio	نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
implied malice	سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
live bearing	زنده زا
full of life	سر زنده
animates	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
lived	:زنده
quick	زنده
quickest	زنده
above ground	زنده
livelier	زنده
lighthearted	زنده دل
dashing	زنده دل
liveliest	زنده
vivid	زنده
lively	زنده
alive	زنده
lived	زنده
life full	سر زنده
dapper	زنده دل
live	زنده
live	:زنده
skylarker	زنده دل
vivific	زنده
living	زنده
viviparous	زنده زا
animate	زنده
biotic	زنده
fresh	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
quicker	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
biogen	زنده زا
genial <adj.>	دل زنده
lively <adj.>	دل زنده
fresh-	زنده
freshest	زنده
coiner	زنده
alacritous	زنده
extant	موجود
stocked	موجود
on hand	موجود
handiest	موجود
to the fore	موجود
handy	موجود
inesse	موجود
handier	موجود
bound	موجود
stock	موجود
going	موجود
life	موجود
available	موجود
lives	موجود
existent	موجود
disposal	موجود
existing	موجود
in store	موجود
entity	موجود
entities	موجود
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
surviving	زنده ماندن
quickens	زنده کردن
living organisms	موجودات زنده
bioderm	لایه زنده
night waking	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
revive	زنده شدن
revived	زنده شدن
revives	زنده شدن
long live	زنده باد
long little	زنده باد
quickened	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quicken	زنده شدن
living soil	خاک زنده
quicken	زنده کردن
liven	زنده شدن
lucubration	شب زنده داری
living polymer	بسپار زنده
quicklime	اهک زنده
quickens	زنده شدن
live steam	بخار زنده
in vivo	بافت زنده
good	توپ زنده
verve	زنده دلی
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
to call back to life	زنده کردن
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
viable	زنده ماندنی
live ball	توپ زنده
ground ball	توپ زنده
gamesome	زنده روح
activities	زنده دلی
activity	زنده دلی
to recover to life	زنده کردن
survivor	شخص زنده
inter vivos	در میان زنده ها
call back to life	زنده کردن
live load	بار زنده
biogenic	زنده زایی
vigil	شب زنده داری
to bring to life	زنده کردن
vigils	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
biomass	توده زنده
waked	شب زنده داری
biophage	زنده خوار
macroconsumer	زنده خوار
irresuscitable	زنده نشدنی
biopsy	زنده بینی
calcined lime	اهک زنده
anabiosis	زنده سازی
lived	زنده بودن
lived	زنده کردن
to see the sun	زنده بودن
to restorative to life	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
spirituelle	بشاش سر زنده
spiritous	فعال زنده
wakeful	شب زنده دار
reviviscence	زنده سازی
resusctate	زنده کردن
resuscitator	زنده کننده
protoplasm	جرم زنده
live	زنده کردن
survived <past-p.>	زنده ماندن
viva	زنده باد
vivas	زنده باد
live wires	سیم زنده
live wire	سیم زنده
wanener	شب زنده دار
viviparity	زنده زایی
vivify	زنده کردن
vive int	زنده باد!
live	زنده بودن
resurge	زنده شدن
resurrecting	زنده کردن
quick clay	بتن زنده
survived	زنده ماندن
protoplast	واحدجرم زنده
pernoctation	شب زنده داری
playable	توپ زنده
vigilance	شب زنده داری
resuscitate	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
survive	زنده ماندن
resurrect	زنده کردن
resurrected	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
restore to life	زنده کردن
quick lime	اهک زنده
restoration to life	زنده سازی
survives	زنده ماندن
survivors	زنده ماندگان
wakes	شب زنده داری
quick ening	زنده کننده
effective strength	استعدادرزمی موجود
present	موجود اماده
existing circumstances	شرایط موجود
to be there	موجود بودن
available goods	کالاهای موجود
real	واقعی موجود
availability	موجود بودن
biotype	موجود همزیست
thing	لباس موجود
available balance	مانده موجود
presented	موجود اماده
presenting	موجود اماده
status quo	وضع موجود
ready money	پول موجود
records available	اطلاعات موجود
gremlin	موجود وهمی
gremlins	موجود وهمی
to have in stock	موجود داشتن
spot goods	کالاهای موجود
fleet in being	ناوگان موجود
inexistent	غیر موجود
presents	موجود اماده
overlive	بیشتر زنده بودن از
live load reduction	کاستن از بار زنده
To bury blive.	زنده بگور کردن
live down	باخاطرات زنده ماندن
revenant	ادم زنده شده
biomass pyramid	هرم توده زنده
necrosis	مردن نسوج زنده
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
galliard	ادم دل زنده و شاداب
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
lump lime	کلوخ اهک زنده
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
we are still above ground	هنوز زنده ایم
viviparous	جانور زنده زا ولود