Dictiornary-Farsi | موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (40 milliseconds)

English	Persian
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده


Other Matches

vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisector	تشریح کننده جانور زنده
polymorph	عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
wight	موجود زنده
biogenic	موجد موجود زنده
organism	ترکیب موجود زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
being	موجود زنده شخصیت
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
biont	واحد مستقل موجود زنده سلول
abiogenesis	ایجاد موجود زنده از موادبی جان
gamodeme	نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
metabolism	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolisms	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
transmigration	حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
proprioceptive	تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
dissect	تشریح کردن
anatomize	تشریح کردن
dissects	تشریح کردن
dissected	تشریح کردن
analyze	تشریح کردن
dissecting	تشریح کردن
gnosticize	ازراه عرفان تشریح کردن
aquatic organism	زیوسته ابزی موجود زنده ابزی
anatomy	تشریح
dissection	تشریح
analysis	تشریح
anatomies	تشریح
surgeries	تشریح
illustrations	تشریح
surgery	تشریح
illustration	تشریح
non descript	تشریح ناپذیر
anatomy	مبحث تشریح
autopsies	تشریح مرده
descriptions	توصیف تشریح
problem description	تشریح مسئله
description	توصیف تشریح
discussion	تشریح مطالب
neurotomy	تشریح اعصاب
entomotomy	تشریح حشرات
autopsy	تشریح مرده
discussions	تشریح مطالب
dissector	تشریح کننده
zootomy	تشریح حیوانات
innuendo	یعنی تشریح
dissecting knife	چاقوی تشریح
anatomically	از روی تشریح
anatomist	تشریح کننده
innuendos	یعنی تشریح
anatomies	مبحث تشریح
innuendoes	یعنی تشریح
d. anatomy	تشریح مشاهدهای یا تبصیری
catling	چاقوی تشریح یاجراحی
tree surgery	تشریح علمی درخت
embryotomy	تشریح جنین درزهدان
aerography	علم تشریح هوا
phytotomy	برش و تشریح گیاه
autopsies	تشریح نسج مرده
syntax language	زبان تشریح نحو
anatomically	مطابق علم تشریح
pdl	زبان تشریح صفحه
hypotyposis	تشریح مجسم کننده
page description language	زبان تشریح صفحه
autopsy	تشریح نسج مرده
anatomist	متخصص علم تشریح
to bring to life	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
resuscitate	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
lived	زنده کردن
resurrected	زنده کردن
live	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
quicken	زنده کردن
restore to life	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
quickens	زنده کردن
vivify	زنده کردن
resusctate	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
to restorative to life	زنده کردن
quickened	زنده کردن
prosector	تشریح کننده بدن مرده
kinesiology	تشریح حرکات بدنی انسان
To bury blive.	زنده بگور کردن
wake	شب زنده داری کردن
waked	شب زنده داری کردن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
wakes	شب زنده داری کردن
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
body snatcher	کسی که برای تشریح نبش قبرمیکند
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
lucubrate	شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
White Paper	کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Papers	کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
maieutics	فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
raise	بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raises	بنا کردن زنده کردن برانگیختن
vitalize	زنده کردن تحریک کردن
full of life	سر زنده
above ground	زنده
alive	زنده
living	زنده
vivific	زنده
quicker	زنده
quick	زنده
lived	:زنده
lived	زنده
skylarker	زنده دل
dapper	زنده دل
coiner	زنده
biotic	زنده
liveliest	زنده
fresh-	زنده
livelier	زنده
animates	زنده
fresh	زنده
lively	زنده
freshest	زنده
biogen	زنده زا
cheerful <adj.>	زنده دل
cheerful <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
lively <adj.>	دل زنده
life full	سر زنده
lighthearted	زنده دل
live bearing	زنده زا
alacritous	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
live	زنده
live	:زنده
viviparous	زنده زا
dashing	زنده دل
quickest	زنده
vivid	زنده
animate	زنده
quick clay	بتن زنده
revived	زنده شدن
viable	زنده ماندنی
revives	زنده شدن
revive	زنده شدن
spirituelle	بشاش سر زنده
playable	توپ زنده
survivors	زنده ماندگان
biopsy	زنده بینی
quicken	زنده شدن
biomass	توده زنده
to see the sun	زنده بودن
lived	زنده بودن
spiritous	فعال زنده
liven	زنده شدن
bioderm	لایه زنده
quick lime	اهک زنده
protoplast	واحدجرم زنده
wakes	شب زنده داری
waked	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
biogenic	زنده زایی
vigil	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
macroconsumer	زنده خوار
quickens	زنده شدن
live	زنده بودن
reviviscence	زنده سازی
resuscitator	زنده کننده
anabiosis	زنده سازی
quick ening	زنده کننده
quickened	زنده شدن
resurge	زنده شدن
restoration to life	زنده سازی
biophage	زنده خوار
survivor	شخص زنده
survive	زنده ماندن
living soil	خاک زنده
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
living polymer	بسپار زنده
living organisms	موجودات زنده
verve	زنده دلی
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
inter vivos	در میان زنده ها
live ball	توپ زنده
ground ball	توپ زنده
wanener	شب زنده دار
survived <past-p.>	زنده ماندن
live wires	سیم زنده
lucubration	شب زنده داری
long little	زنده باد
activity	زنده دلی