English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
superman موجود مافوق انسان
supermen موجود مافوق انسان
Other Matches
satyr موجود نیمه انسان ونیمه بز
satyrs موجود نیمه انسان ونیمه بز
polymorph عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
anthrop پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
anthropo پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
upmost مافوق
trancscendent مافوق
superiors مافوق
superordinate مافوق
transcendent مافوق
superordinates مافوق
trans- مافوق
superior مافوق
mandate دستور مافوق
superior order دستور مافوق
superior order امر مافوق
mandated دستور مافوق
mandating دستور مافوق
hereinabove مافوق این
preternatural مافوق طبیعی
overlords سرور مافوق
superiors مافوق بالارتبه
supersensory مافوق احساس
hypermedia مافوق رسانه
superhuman مافوق انسانی
ultrasonics مافوق صوت
supersonic مافوق صوت
past بعد از مافوق
overlord سرور مافوق
hyperphyscal مافوق طبیعت
dominant مقتدر مافوق
mandates دستور مافوق
hypertext مافوق متن
supranational مافوق ملیت
hypersonic مافوق فراصوت
superconducter مافوق هادی
superior مافوق بالارتبه
metagnostic مافوق علم بشر
supersonic علم مافوق صوت
hypersonic سرعت مافوق صوت
above مافوق واقع دربالا
superconducting computers کامپیوترهای مافوق هادی
supersonic nozzle نازل مافوق صوت
suoersonic compressor کمپرسور مافوق صوت
supersonic propeller ملخ مافوق صوت
supersonic turbine توربین مافوق صوت
supramundane مافوق این جهان
supranational مافوق محدودیتهای ملی
supersonic سرعت مافوق صوت
ultra خیلی متعصب مافوق
beyond one's expectation مافوق انتظار کسی
supersonic tunnel تونل باد مافوق صوت
hyperphysical خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
sonic booms صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
sonic boom صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
it is past cure از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
conical flow تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
rarefaction جریان مافوق صوت درمجرای همگرا که در ان فشارکاهش یافته و سرعت شدیداافزایش یابد
moustaches سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
super : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
ultra :پیشوندیست بمعنی " ماورا" وماورا فضا" و ماورا حدودوثغور" و برتراز" و"مافوق "و "فرا"
stock موجود
bound موجود
handier موجود
in store موجود
existent موجود
handiest موجود
stocked موجود
handy موجود
disposal موجود
lives موجود
going موجود
life موجود
to the fore موجود
on hand موجود
extant موجود
existing موجود
available موجود
inesse موجود
entities موجود
entity موجود
human beings انسان
homosapiens انسان
mortals انسان
mortal انسان
man انسان
in human shape انسان
human being انسان
mans انسان
homo انسان
loard of creation انسان
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
effective strength استعدادرزمی موجود
available goods کالاهای موجود
wight موجود زنده
real واقعی موجود
gremlin موجود وهمی
to have in stock موجود داشتن
available balance مانده موجود
availability موجود بودن
spot goods کالاهای موجود
records available اطلاعات موجود
biotype موجود همزیست
gremlins موجود وهمی
ready money پول موجود
existing circumstances شرایط موجود
inexistent غیر موجود
fleet in being ناوگان موجود
to be there موجود بودن
status quo وضع موجود
thing لباس موجود
presents موجود اماده
present موجود اماده
presenting موجود اماده
presented موجود اماده
superhuman برتر از انسان
the outward man انسان فاهر
humanist انسان گرا
primitive انسان اولیه
humankind نوع انسان
voice صدای انسان
palm کف دست انسان
palms کف دست انسان
cannibalism ادمخواری انسان
dewlaps غبغب انسان
humanly مثل انسان
mankind نوع انسان
humanoids شبیه انسان
humanoid شبیه انسان
anthropology انسان شناسی
voicing صدای انسان
bod بدن انسان
misanthropy انسان بیزاری
anthropomorphism انسان انگاری
subhuman مادون انسان
The human body بدن انسان
voices صدای انسان
anthropomorphic شبیه انسان
bods بدن انسان
infrahuman پایین تر از انسان
homo politicus انسان اجتماعی
homo faber انسان ابزارساز
homo economicus انسان اقتصادی
heidelberg man انسان هایدلبرگ
godman انسان خداوار
hominid جنس انسان
pithecanthrope انسان میمونی
anthropoid شبه انسان
anthropoid انسان نما
marginal man انسان حاشیهای
manward بطرف انسان
kindlity انسان وار
rump کفل انسان
rumps کفل انسان
infrahuman مادون انسان
misanthrope انسان گریز
misanthropes انسان گریز
anthropologist انسان شناس
humansit انسان دوست
human movement حرکت انسان
homosapiens نوع انسان
anthropoids شبه انسان
anthropoids انسان نما
atomy اسکلت انسان
human nature طبیعت انسان
anthropophobia انسان هراسی
dewlap غبغب انسان
anthropocentrism انسان محوری
egalitarian طرفدارتساوی انسان
economic man انسان اقتصادی
eudemonology گفتاردرسعادت انسان
humanitarian انسان گرایانه
brisket سینه انسان
stock accounting حساب کالاهای موجود
organisms ترکیب موجود زنده
polyembryony موجود چند جنینی
preexistent ازلیت موجود از قبل
hygroscopic moisture رطوبت موجود در هوا
all available تمام توپخانه موجود
anaerobe موجود غیر هوازی
organism ترکیب موجود زنده
available supply rate نواخت اماد موجود
back order اماد غیر موجود
dermatome قسمت خارجی یک موجود
clara هدف موجود نیست
undertones ته صدا موجود در زمینه
undertone ته صدا موجود در زمینه
hemophile موجود خون دوست
on hand وسایل موجود درانبار
The root of exisiting differences. ریشه اختلافات موجود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com