English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
microwave موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی
Other Matches
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
ferrite core ماده مغناطیسی کوچک که بار الکترومغناطیسی را نگه می دارد در هسته حافظه
subminiature خیلی کوچک
minicam دوربین خیلی کوچک
micro- در معنای خیلی کوچک
It's too small آن خیلی کوچک است.
minicamera دوربین خیلی کوچک
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی پرتوهای الکترومغناطیسی
miniaturization خیلی کوچک کردن چیزی
spat : حلزون خوراکی خیلی کوچک
lockets قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
This position is much too small for me . این سمت برای من خیلی کوچک است
locket قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
capacitor وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
crystals قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
electromagnetic lens عدسی الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum طیف الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic system دستگاه الکترومغناطیسی
electromagnetic coupling تزویج الکترومغناطیسی
electron ذره الکترومغناطیسی
electromagnetic deflection خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic cutout فیوز الکترومغناطیسی
electromagnetic repulsion دافعه الکترومغناطیسی
electrons ذره الکترومغناطیسی
electromagnetic induction القای الکترومغناطیسی
electromagnetic field میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic relay رله الکترومغناطیسی
electromagnetic radiation تابش الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
magnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
electromagnetic tran تله الکترومغناطیسی
electromagnetic units واحدهای الکترومغناطیسی
electromagnetic vibration ضربه گر الکترومغناطیسی
solenoid controlled valve سوپاپ الکترومغناطیسی
emu واحدهای الکترومغناطیسی
magnetic deflection خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic flux شاره الکترومغناطیسی
electromegnetic energy انرژی الکترومغناطیسی
emus واحدهای الکترومغناطیسی
induction load speaker بلندگوی الکترومغناطیسی
relay یچ کنترل الکترومغناطیسی
relayed یچ کنترل الکترومغناطیسی
relays یچ کنترل الکترومغناطیسی
electromagnetic wave موج الکترومغناطیسی
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
electromagnetic attraction جاذبه الکترومغناطیسی
electomagnetic theory نظریه الکترومغناطیسی
the electromagnetic force نیروی الکترومغناطیسی
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
polarized electromagnetic radiation تابش الکترومغناطیسی قطبیده
maxwell theory og light نظریه الکترومغناطیسی نورماکسول
electromagnetic log سرعت یاب الکترومغناطیسی
density of the total electromagnetic ene چگالی انرژی الکترومغناطیسی
electromagnetic interference مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
electromagnetic intrusion نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
instrument for electromagnetic screening دستگاه اندازه گیری با حفاظ الکترومغناطیسی
inducing اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
loudspeaker وسیله الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به صوتی تبدیل میکند
induces اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
rf وسیله الکترومغناطیسی با فرکانس بین کیلوهرتز و مگا هرتز
induced اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induce اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
inducing 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
magnetic قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
radio frequency قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
induce 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
interference اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble برامدگی کوچک گره کوچک
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
ferrets هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
Faraday cage صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
ferret هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
applet 1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
small-scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
davit جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
for long خیلی
very little خیلی کم
far and away خیلی
in large quantities خیلی خیلی
very خیلی
not a few خیلی ها
villainous خیلی بد
abysmal <adj.> خیلی بد
highly خیلی
many خیلی
dammit خیلی
copious خیلی
ten خیلی
routh خیلی
damn خیلی
to a large extent خیلی
dumpiness خیلی
bone dry خیلی خشک
by leaps and bounds خیلی تند
level best خیلی عالی
lily white خیلی سفید
too bad <idiom> خیلی بد ،غم انگیز
awesome <adj.> خیلی خوب
level best خیلی خوب
to pieces <idiom> خیلی زیاده
lower most خیلی پست تر
immediate خیلی فوری
parlous خیلی مهیب
cool <adj.> خیلی خوب
(a) snap <idiom> خیلی ساده
tickled pink <idiom> خیلی شادوخوشحال
great <adj.> خیلی خوب
really wicked خیلی محشر
really sick خیلی محشر
superabundant خیلی زیاد
open and shut خیلی سهل
open-and-shut خیلی سهل
span new خیلی تازه
wicked <adj.> خیلی خوب
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
sick [British E] <adj.> خیلی خوب
seldom خیلی کم ندرتا
pluperfect خیلی عالی
pianissmo خیلی نرم
piping hot خیلی داغ
extreme خیلی زیاد
sappy خیلی احساساتی
senseful خیلی حساس
goody-goody خیلی خوب
whopping خیلی بزرگ
very good خیلی خوب
pitch-black خیلی سیاه
pitch black خیلی سیاه
pixilated خیلی حساس
rotundily چاقی خیلی
jolly بذله گو خیلی
raucous خیلی نامرتب
raff خیلی زیاد
primely خیلی خوب
precisian خیلی دقیق
goody goody خیلی خوب
goody-goodies خیلی خوب
precise خیلی دقیق
glorious خیلی خوب
ritzy خیلی شیک
too tough خیلی سفت
well خیلی خوب
wells خیلی خوب
once in the blue moon خیلی بندرت
mad as a hornet <idiom> خیلی عصبانی
in seventh heaven <idiom> خیلی خوشحال
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
before you can say knife خیلی زود
benedicite خیلی خوب
To take with a pinch of salt. خیلی جدی نگرفتن
many persons خیلی اشخاص
many people خیلی اشخاص
at most خیلی باشد
decrepit خیلی پیر
far زیاد خیلی
skinless خیلی حساس
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
overstrung خیلی حساس
oftentimes خیلی اوقات
of vital importance خیلی ضروری
far and away خیلی دور
much worse خیلی بدتر
much was said خیلی حرفهازده شد
as good as خیلی خوب
as stiff as a poker خیلی خشک
not so hot <idiom> نه خیلی خوب
many people خیلی از مردم
swith خیلی عظیم
extra- بسیار خیلی
extra بسیار خیلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com