English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (2 milliseconds)
English Persian
direct objects مورد
indirect objects مورد
object مورد
objected مورد
objecting مورد
objects مورد
instance مورد
instances مورد
case مورد
cases مورد
occasion مورد
occasioned مورد
occasioning مورد
occasions مورد
occurence مورد
oportuneness مورد
Other Matches
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
open to question <adj.> مورد شک
inopportune بی مورد
out of place بی مورد
inapposite بی مورد
unseasonable بی مورد
unseasonably بی مورد
in no instance در هیچ مورد
in dispute مورد بحث
hold up <idiom> مورد هدف
noted مورد ملاحظه
liable to prosecution مورد تعقیب
savoury مورد پسند
In this case ( instance) . دراین مورد
instances لحظه مورد
As the case may be . برحسب مورد( آن)
mytaceous از تیره مورد
instance لحظه مورد
expectative مورد انتظار
dubitable مورد شک مشکوک
beloved مورد علاقه
usages مورد استفاده
usage مورد استفاده
utilized مورد استفاده
case study مورد پژوهی
dubious مورد شک مشکوک
fishy مورد تردید
confutation مورد تکذیب
case analysis تحلیل مورد
undue ناروا بی مورد
undue بی جهت بی مورد
requirement مورد نیاز
case مورد غلاف
case دعوی مورد
cases مورد غلاف
cases دعوی مورد
case studies مورد پژوهی
myrtaceae تیره مورد
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
schreber case مورد شربر
to make observations [about] [on] نگریختن [در مورد] [به]
taken مورد قبول
involved مورد بحث
utilization مورد مصرف
opportuneness مورد مناسب
savory مورد پسند
under disccussion مورد بحث
laughing stock مورد تمسخر
unnecessary roughness خشونت بی مورد
entitlements مورد سزیدگی
exploitation [utilization] مورد مصرف
received مورد قبول
usage مورد مصرف
using مورد مصرف
to make observations [about] [on] اندیشیدن [در مورد] [به]
object of transaction مورد معامله
objcetionable مورد ایراد
myrtle مورد سبز
utilisation [British] مورد مصرف
myrtle berry مورد دانه
collector's item مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
entitlements مورد استحقاق
taken مورد تحسین
subject of hire مورد اجاره
entitlement مورد سزیدگی
special case مورد ویژه
sightly مورد نظر
entitlement مورد استحقاق
target audience افراد مورد نظر
target price قیمت مورد نظر
analyte ماده مورد تجزیه
agreement area سطح مورد قرارداد
to take into consideration مورد رسیدگی قراردادن
to put to use مورد استفاده قراردادن
to admit of d مورد بحث بودن
target profit سود مورد نظر
test town شهر مورد ازمایش
the matter in hand موضوع مورد بحث
aknowledge character کاراکتر مورد قبول
to be in d مورد ریشخندو استهزابودن
sub judice مورد مطالعه دادگاه
impugns مورد اعتراض قراردادن
impugning مورد اعتراض قراردادن
impugned مورد اعتراض قراردادن
impugn مورد اعتراض قراردادن
scrutinizing مورد مداقه قراردادن
scrutinizes مورد مداقه قراردادن
scrutinized مورد مداقه قراردادن
scrutinising مورد مداقه قراردادن
scrutinises مورد مداقه قراردادن
scrutinised مورد مداقه قراردادن
esteemed فرد مورد احترام
unregarded مورد توجه قرارنگرفته
scrutinize مورد مداقه قراردادن
approving توافق در مورد چیزی
approves توافق در مورد چیزی
approve توافق در مورد چیزی
conventional مورد قبول عامه
to decide [on] تصمیم گرفتن [در مورد]
anticipated inflation تورم مورد انتظار
To take into consideration. To consider. مورد توجه قراردادن
object point سمت مورد توجه
objective point سمت مورد توجه
oppugn مورد بحث قراردادن
out port ساحلی مورد استفاده سر پل
persona grata شخص مورد قبول
i mentioned one case in p یک مورد بخصوص را ذکرکردم
draw fire <idiom> مورد هدف بودن
polestar هادی مورد توجه
hereon در این مورد در اینجا
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
give evidence of گواهی دادن در مورد
inappositely بطور بیجایا بی مورد
draw fire <idiom> مورد انتقاد قرارگرفتن
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
matter in hand موضوع مورد بحث
man power تعداداشخاص مورد استفاده
man of confidence شخص مورد اعتماد
make for مورد حمله قراردادن
lime requirement اهک مورد نیاز
neurasthenia سر درد و حساسیت بی مورد
call on to the carpet <idiom> مورد مواخذه قرارگرفتن
it is of frequent خیلی مورد دارد
intended saving پس انداز مورد انتظار
policy options انتخابهای مورد نظر
floor space occupied فضای مورد نیاز
sales expectations فروش مورد انتظار
shebang امر مورد علاقه
beatten zone منطقه مورد اصابت
in prospect مورد انتظار [در برنامه ]
availabe time زمان مورد قبول
as the case may be تاچه مورد باشد
special case مورد خاص یااستثنایی
article of roup اموال مورد حراج
anticipated profit سود مورد انتظار
anticipated price قیمت مورد انتظار
reserve requirements ذخائر مورد نیاز
competitive goods کالاهای مورد رقابت
principle of exclusion در مورد کالاهای خصوصی
expected value ارزش مورد انتظار
expected price قیمت مورد انتظار
expected frequency فراوانی مورد انتظار
receptee افراد مورد پذیرش
expectation value مقدار مورد توقع
referent مورد مراجعه ارجاعی
desired effects اثرات مورد نظر
contested area منطقه مورد نزاع
referential مورد مراجعه ارجاعی
substrate جزء مورد عمل
criticises مورد انتقاد قراردادن
criticize مورد انتقاد قراردادن
shares باس مورد استفاده
statement on the debate بیانیه در مورد بحث
pledging مال مورد وثیقه
criticised مورد انتقاد قراردادن
pledges مال مورد وثیقه
pledged مال مورد وثیقه
pledge مال مورد وثیقه
trusty موتمن مورد اطمینان
foolhardy دارای تهور بی مورد
flavoursome مورد پسند [غذا]
criticized مورد انتقاد قراردادن
criticizes مورد انتقاد قراردادن
criticizing مورد انتقاد قراردادن
capital employed سرمایه مورد استفاده
admire مورد شگفت قراردادن
to make observations [about] [on] تامل کردن [در مورد] [به]
favouritism افراد مورد توجه
admired مورد شگفت قراردادن
share باس مورد استفاده
shared باس مورد استفاده
criticising مورد انتقاد قراردادن
admires مورد شگفت قراردادن
combat essential مورد نیاز حتمی رزمی
requirements آنچه مورد نیاز است
bank capital requirement سرمایه مورد نیاز بانک
required supply rate نواخت مهمات مورد نیاز
marginalizes مورد کمتوجهی قرار دادن
receive attention مورد توجه واقع شدن
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
marginalizing مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalized مورد کمتوجهی قرار دادن
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
what's your view [of it] [or opinion [on it] ] ? و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟
to grumble about the weather مورد هوا گله کردن
adopted items of material اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
agrapha که مورد قبول مسیحیان نیست
marginalising مورد کمتوجهی قرار دادن
asking price قیمت مورد مطالبهی فروشنده
the year in question سالی که مورد بحث است
applique مورد استفاده قرار گرفته
appose مورد سوال واقع شدن
marginalize مورد کمتوجهی قرار دادن
to weigh in [on something] تذکر دادن [در مورد چیزی]
shell off با نارنجک مورد حمله قراردادن
common goods کالای مورد نیاز عموم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com