English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (16 milliseconds)
English Persian
to admit of d مورد بحث بودن
Search result with all words
accredit مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting مورد اطمینان بودن یا شدن
accredits مورد اطمینان بودن یا شدن
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
usage استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
to be in great request مورد احتیاج زیاد بودن
siege mentality احساس مورد حمله و خصومت بودن
draw fire <idiom> مورد هدف بودن
steal the show <idiom> دراجرا مورد توجه بودن
Other Matches
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
governs نافذ بودن نافر بودن بر
appertain مربوط بودن متعلق بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
agree متفق بودن همرای بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consists شامل بودن عبارت بودن از
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
cases مورد
instance مورد
inopportune بی مورد
instances مورد
case مورد
open to question <adj.> مورد شک
occurence مورد
occasion مورد
occasioned مورد
inapposite بی مورد
occasions مورد
out of place بی مورد
oportuneness مورد
occasioning مورد
direct objects مورد
unseasonably بی مورد
objects مورد
unseasonable بی مورد
objecting مورد
object مورد
objected مورد
indirect objects مورد
utilized مورد استفاده
usage مورد استفاده
subject of hire مورد اجاره
usages مورد استفاده
beloved مورد علاقه
case مورد غلاف
case دعوی مورد
undue بی جهت بی مورد
received مورد قبول
undue ناروا بی مورد
to make observations [about] [on] نگریختن [در مورد] [به]
cases دعوی مورد
to make observations [about] [on] اندیشیدن [در مورد] [به]
cases مورد غلاف
entitlements مورد استحقاق
objcetionable مورد ایراد
entitlement مورد سزیدگی
entitlement مورد استحقاق
mytaceous از تیره مورد
myrtle berry مورد دانه
myrtle مورد سبز
unnecessary roughness خشونت بی مورد
under disccussion مورد بحث
entitlements مورد سزیدگی
object of transaction مورد معامله
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
schreber case مورد شربر
opportuneness مورد مناسب
case analysis تحلیل مورد
noted مورد ملاحظه
dubious مورد شک مشکوک
laughing stock مورد تمسخر
liable to prosecution مورد تعقیب
case studies مورد پژوهی
utilization مورد مصرف
involved مورد بحث
confutation مورد تکذیب
In this case ( instance) . دراین مورد
As the case may be . برحسب مورد( آن)
fishy مورد تردید
utilisation [British] مورد مصرف
dubitable مورد شک مشکوک
instances لحظه مورد
case study مورد پژوهی
instance لحظه مورد
requirement مورد نیاز
myrtaceae تیره مورد
savoury مورد پسند
collector's item مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
expectative مورد انتظار
using مورد مصرف
exploitation [utilization] مورد مصرف
hold up <idiom> مورد هدف
taken مورد تحسین
in no instance در هیچ مورد
special case مورد ویژه
savory مورد پسند
sightly مورد نظر
in dispute مورد بحث
usage مورد مصرف
taken مورد قبول
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
anticipated price قیمت مورد انتظار
foolhardy دارای تهور بی مورد
sub judice مورد مطالعه دادگاه
referential مورد مراجعه ارجاعی
anticipated profit سود مورد انتظار
criticized مورد انتقاد قراردادن
neurasthenia سر درد و حساسیت بی مورد
the matter in hand موضوع مورد بحث
admire مورد شگفت قراردادن
referent مورد مراجعه ارجاعی
criticize مورد انتقاد قراردادن
criticizes مورد انتقاد قراردادن
criticizing مورد انتقاد قراردادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com