English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
Other Matches
taken مورد تحسین
to incur a criticism مورد انتقاد واقع شدن
appose مورد سوال واقع شدن
receive attention مورد توجه واقع شدن
to pass go orrun current معمولا مورد قبول واقع شدن
to incur the odium of somebody مورد خشم کسی واقع شدن
wraparound ی مورد استفاده واقع شده باشد
anathema هرچیزی که مورد لعن واقع شود
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
get into a row مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
universal applause تحسین
applause تحسین
acclaim تحسین
acclaimed تحسین
acclaiming تحسین
praises تحسین
acclamation تحسین
praised تحسین
praising تحسین
praise تحسین
acclaims تحسین
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
praise تحسین پرستش
praised تحسین پرستش
acclamable قابل تحسین
approbativeness حس جلب تحسین
praising تحسین پرستش
praises تحسین پرستش
admirers تحسین کننده
admirer تحسین کننده
acclamation تحسین و شادی
appreciably قابل تحسین
admires تحسین کردن
applausive تحسین امیز
applaudable قابل تحسین
approbative تحسین امیز
ovations تحسین حضار
admirable <adj.> قابل تحسین
approbatory تحسین امیز
approvable شایان تحسین
compelling <adj.> تحسین برانگیز
acclamatory تحسین امیز
ovation تحسین حضار
admiration پسند تحسین
applauder تحسین کننده
admiringly از روی تحسین
admire تحسین کردن
appreciable قابل تحسین
admired تحسین کردن
applaudingly از روی تحسین
applaud تحسین کردن
to take off one's hat to تحسین کردن
startling <adj.> قابل تحسین
stupendous <adj.> قابل تحسین
wonderful <adj.> قابل تحسین
wondrous <adj.> قابل تحسین
applauds تحسین کردن
applauding تحسین کردن
applauded تحسین کردن
take off one's hat to تحسین کردن
amazing <adj.> قابل تحسین
marvellous [British] <adj.> قابل تحسین
astounding <adj.> قابل تحسین
prodigious <adj.> قابل تحسین
astonishing <adj.> قابل تحسین
marvelous [American] <adj.> قابل تحسین
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> قابل تحسین
ilolater ستایشگر تحسین کننده
acclamatory مبنی برهلهله و تحسین
acclamatory shaus فریادهای تحسین امیز
laudatory مربوط به تحسین وتمجید
laudative مربوط به تحسین وتمجید
acclamation آفرین [تشویق] [تحسین]
self admiration تحسین خود خودپسندی
overpraise بیش از حد تشویق و تحسین کردن
to be filled with a تحسین کردن درشگفت شدن
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
postmortem پس از واقع
bestead واقع
post mortem پس از واقع
situated or situate واقع
substantially در واقع
situate واقع در
situates واقع در
situating واقع در
in reality در واقع
As it were در واقع
indeed در واقع
postern واقع درعقب
occurs واقع شدن
trumped-up خلاف واقع
trumped up خلاف واقع
superjacent واقع درفوق
sublunar واقع در زیرقمر
hinder واقع درعقب
take place واقع شدن
to take place واقع شدن
hindered واقع درعقب
subjacent واقع در زیر
situated or situate واقع شده
sinisteral واقع درسمت چپ
sincipital واقع در جلوی سر
hindering واقع درعقب
simultaneous with each other با هم واقع شونده
shipside واقع در کنارکشتی
hinders واقع درعقب
occurring واقع شدن
realist واقع گرا
realist واقع بین
to come to pass واقع شدن
situated واقع در جایگزین
situated واقع شده در
initials واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
vega نسر واقع
vanward واقع درجلو
initialled واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
initialed واقع در اغاز
initial واقع در اغاز
occur واقع شدن
procephalic واقع در جلو سر
transpontine واقع در انسوی پل
realists واقع بین
realists واقع گرا
yonder واقع درانجا
occurred واقع شدن
realistically واقع گرایانه
realistically واقع بین
realistic واقع گرایانه
realistic واقع بین
nether واقع در پایین
nether واقع در زیر
lumbar واقع در کمر
precordial واقع در پیش دل
onshore واقع در ساحل
down to earth واقع بین
down-to-earth واقع بین
setting up واقع شده
realism واقع گرائی
capsulate واقع درکپسول
realism واقع گرایی
realism واقع بینی
mean واقع دروسط
dichasial واقع در دو طرف
hypodermal واقع در زیرپوست
meaner واقع دروسط
meanest واقع دروسط
covenant واقع شود
covenants واقع شود
intradermal واقع در زیرپوست
sets واقع شده
set واقع شده
life like واقع نما
haemal واقع درسوی دل
it lies on the east of در خاور واقع
untrue خلاف واقع
centric واقع درمرکز
dereism واقع گریزی
intramontane واقع در کوهستان
limitrophe واقع در مرز
intradermic واقع در زیرپوست
vertical واقع در نوک
extreme position واقع درمنتهاالیه
extraception واقع نگری
located inside تو واقع شده
lies واقع شدن
intervascular واقع در میان رگ ها
lie واقع شدن
intralogical واقع در حدودمنطق
objectivity واقع بینی
axile واقع درمحور
osculant واقع شونده
initiatory واقع در اول
flight from reality واقع گریزی
lied واقع شدن
alpha lyrae نسر واقع
interseptal واقع در میان پره ها
extern فاهری واقع در خارج
intertribal واقع در میان قبیله ها
haemal واقع درسوی چپ سینه
first world واقع دراروپای غربی
interscapular واقع در میان دو کتف
intercililary واقع در میان ابروها
interseptal واقع در میان جدارها
half way واقع در نیمه راه
subsolar واقع در نواحی گرمسیر
interdigitate واقع در میان انگشتان
interdigital واقع در میان انگشتان
interdental واقع در میان دو دندان
intercellular واقع در میان یاخته ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com