English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
Other Matches
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
laudation ستایش
eulogies ستایش
laud ستایش
lauded ستایش
lauding ستایش
lauds ستایش
adulation ستایش
praise ستایش
proneur ستایش گر
eulogy ستایش
extolment ستایش
doxology ستایش
worship ستایش
orison ستایش
panegyrical ستایش
praised ستایش
encomium ستایش
veneration ستایش
worships ستایش
worshiping ستایش
commendation ستایش
eulogium ستایش
adoration ستایش
worshiped ستایش
panegyrics ستایش
worshipping ستایش
praising ستایش
praises ستایش
panegyric ستایش
exaltation سرافرازی ستایش
to pay tribute to ستایش کردن
glorifying ستایش کردن
eulogised ستایش کردن
eulogising ستایش کردن
eulogizing ستایش کردن
eulogize ستایش کردن
eulogized ستایش کردن
eulogizes ستایش کردن
eulogises ستایش کردن
glorify ستایش کردن
laudable قابل ستایش
commend ستایش کردن
kudos ستایش کردن
adorability شایستگی ستایش
adorableness شایستگی ستایش
hierolatry ستایش مقدسات
ovation ستایش و استقبال
ovations ستایش و استقبال
lauds ستایش کردن
lauding ستایش کردن
glorifies ستایش کردن
commends ستایش کردن
commending ستایش کردن
admiring ستایش امیز
adorable شایان ستایش
commended ستایش کردن
laud ستایش کردن
lauded ستایش کردن
sweet talk <idiom> ستایش کسی
praiseful ستایش امیز
panegyrize ستایش کردن
praiseworthiness برای ستایش
laudator ستایش کننده
tributes ستایش تکریم
encomiastic ستایش امیز
doxological ستایش امیز
doxologize ستایش گفتن
eulogistic ستایش امیز
unsung ستایش نشده
tribute ستایش تکریم
panegyrics ستایش امیز مدیحه
venerates ستایش و احترام کردن
venerated ستایش و احترام کردن
apotheoses ستایش اغراق امیز
venerate ستایش و احترام کردن
more praise than pudding ستایش خشک و خالی
panegyric ستایش امیز مدیحه
panegyrical ستایش امیز مدیحه
to preach up ستودن یا ستایش کردن
venerating ستایش و احترام کردن
praiseworthily بطور قابل ستایش
adorer ستایش کننده عاشق
apotheosis ستایش اغراق امیز
laudably بطور قابل ستایش
sensibility to praise حساسیت نسبت به ستایش
eloge ستایش شخص مرده
praiseworthy قابل ستایش ستودنی
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
magnifcation درشت سازی ستایش زیاد
henotheism ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
hero-worshipper ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
worthy of praise شایان تمجید سزاوارتمجید شایان ستایش
venerator تکریم کننده ستایش کننده
objecting مورد
objects مورد
indirect objects مورد
direct objects مورد
objected مورد
unseasonably بی مورد
object مورد
cases مورد
case مورد
instance مورد
unseasonable بی مورد
instances مورد
inapposite بی مورد
open to question <adj.> مورد شک
occasion مورد
occasioned مورد
occasions مورد
inopportune بی مورد
out of place بی مورد
occasioning مورد
oportuneness مورد
occurence مورد
requirement مورد نیاز
subject of hire مورد اجاره
usage مورد استفاده
As the case may be . برحسب مورد( آن)
entitlement مورد استحقاق
schreber case مورد شربر
case studies مورد پژوهی
case study مورد پژوهی
taken مورد قبول
In this case ( instance) . دراین مورد
collector's item مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
received مورد قبول
taken مورد تحسین
sightly مورد نظر
savory مورد پسند
undue بی جهت بی مورد
undue ناروا بی مورد
in no instance در هیچ مورد
in dispute مورد بحث
beloved مورد علاقه
opportuneness مورد مناسب
mytaceous از تیره مورد
object of transaction مورد معامله
objcetionable مورد ایراد
noted مورد ملاحظه
usages مورد استفاده
myrtle مورد سبز
utilized مورد استفاده
entitlements مورد سزیدگی
entitlements مورد استحقاق
entitlement مورد سزیدگی
special case مورد ویژه
myrtaceae تیره مورد
unnecessary roughness خشونت بی مورد
under disccussion مورد بحث
myrtle berry مورد دانه
expectative مورد انتظار
dubitable مورد شک مشکوک
confutation مورد تکذیب
instances لحظه مورد
instance لحظه مورد
to make observations [about] [on] نگریختن [در مورد] [به]
to make observations [about] [on] اندیشیدن [در مورد] [به]
laughing stock مورد تمسخر
case analysis تحلیل مورد
savoury مورد پسند
involved مورد بحث
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
case مورد غلاف
exploitation [utilization] مورد مصرف
using مورد مصرف
hold up <idiom> مورد هدف
dubious مورد شک مشکوک
liable to prosecution مورد تعقیب
fishy مورد تردید
usage مورد مصرف
cases مورد غلاف
utilization مورد مصرف
case دعوی مورد
cases دعوی مورد
utilisation [British] مورد مصرف
shares باس مورد استفاده
shared باس مورد استفاده
impugn مورد اعتراض قراردادن
make for مورد حمله قراردادن
share باس مورد استفاده
impugned مورد اعتراض قراردادن
receptee افراد مورد پذیرش
referent مورد مراجعه ارجاعی
referential مورد مراجعه ارجاعی
sub judice مورد مطالعه دادگاه
substrate جزء مورد عمل
lime requirement اهک مورد نیاز
special case مورد خاص یااستثنایی
statement on the debate بیانیه در مورد بحث
shebang امر مورد علاقه
sales expectations فروش مورد انتظار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com