English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
noted مورد ملاحظه
Search result with all words
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
Other Matches
She is a considerate (an inconsiderate ) person . آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
considerations ملاحظه
gravitas ملاحظه
respects ملاحظه
respect ملاحظه
observations ملاحظه
rashness بی ملاحظه گی
animadversion ملاحظه
observation ملاحظه
thoughtless بی ملاحظه
inconsiderate بی ملاحظه
regard ملاحظه
regarded ملاحظه
prudence ملاحظه
consideration ملاحظه
unmindful بی ملاحظه
unconsidered بی ملاحظه
tact ملاحظه
disregardful بی ملاحظه
remark ملاحظه
incautious بی ملاحظه
cum grano با ملاحظه
unthinking بی ملاحظه
not unmindful بی ملاحظه
regards ملاحظه
incosiderate بی ملاحظه
incircumspect بی ملاحظه
indiscreet بی ملاحظه
remarked ملاحظه
bluftly بی ملاحظه
remarks ملاحظه
remarking ملاحظه
to take note of ملاحظه کردن
heed ملاحظه رعایت
perceived ملاحظه کردن
heeding ملاحظه رعایت
circumspect ملاحظه کار
worthy of note قابل ملاحظه
heeded ملاحظه رعایت
heeds ملاحظه رعایت
notes ملاحظه کردن
note ملاحظه کردن
perceives ملاحظه کردن
observes ملاحظه کردن
observed ملاحظه کردن
consider ملاحظه کردن
observe ملاحظه کردن
perceiving ملاحظه کردن
considers ملاحظه کردن
wary با ملاحظه هشیار
perceive ملاحظه کردن
circumspective ملاحظه کار
regards ملاحظه کردن
regarded ملاحظه کردن
reckless بی ملاحظه بی اعتنا
regardant ملاحظه کننده
regrad for others ملاحظه دیگران
blat بی معنی و بی ملاحظه
canniness ملاحظه کاری
considerately ازروی ملاحظه
circumspectly ملاحظه کارانه
ciecumspect ملاحظه کار
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
observing ملاحظه کردن
irrespective of بدون ملاحظه
regard ملاحظه کردن
regard for others ملاحظه دیگران
healable قابل ملاحظه
annotations تحشیه ملاحظه
noting ملاحظه کردن
annotation تحشیه ملاحظه
inadvertent بی ملاحظه سهوی
remarks تبصره ملاحظه کردن
oversubtle بیش از حد ملاحظه کار
remarked تبصره ملاحظه کردن
remarking تبصره ملاحظه کردن
thoughtful of others با ملاحظه نسبت بدیگران
remark تبصره ملاحظه کردن
sizeable قابل ملاحظه بزرگ
noticeably بطرز قابل ملاحظه
Without the least regard . بدون کمترین ملاحظه یی
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
noteworthily بطور قابل ملاحظه
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
observantly از روی ملاحظه و رعایت
blat بی ملاحظه حرف زدن
considerably بطور قابل ملاحظه
unconsidered غیر قابل ملاحظه
remarkably بطور قابل ملاحظه
sizable قابل ملاحظه بزرگ
petty غیر قابل ملاحظه
to take in a reef با ملاحظه کار کردن
blankly بدون ملاحظه بکلی
remerkableness قابل ملاحظه بودن
without the gloves جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
Observation of natural phenomena . ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
to take off the gloves رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
observingly از روی ملاحظه حرمت گرارانه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . خیلی ملاحظه کار است
heed محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded محل گذاشتن به ملاحظه کردن
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised تند وبی ملاحظه بی احتیاط
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
It was some consikerable amount. مبلغ قابل ملاحظه ای بود
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
to respect persons ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
scapegrace ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
No more Mr. Nice Guy! <idiom> دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
respecters کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecter کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
inopportune بی مورد
occasions مورد
out of place بی مورد
oportuneness مورد
occurence مورد
occasioning مورد
occasion مورد
occasioned مورد
inapposite بی مورد
instance مورد
indirect objects مورد
unseasonably بی مورد
objecting مورد
direct objects مورد
open to question <adj.> مورد شک
unseasonable بی مورد
case مورد
object مورد
instances مورد
objects مورد
cases مورد
objected مورد
laughing stock مورد تمسخر
instance لحظه مورد
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
instances لحظه مورد
case analysis تحلیل مورد
confutation مورد تکذیب
savoury مورد پسند
case studies مورد پژوهی
opportuneness مورد مناسب
entitlements مورد سزیدگی
entitlements مورد استحقاق
usage مورد استفاده
utilized مورد استفاده
savory مورد پسند
case study مورد پژوهی
involved مورد بحث
requirement مورد نیاز
undue بی جهت بی مورد
undue ناروا بی مورد
sightly مورد نظر
special case مورد ویژه
subject of hire مورد اجاره
usages مورد استفاده
entitlement مورد سزیدگی
entitlement مورد استحقاق
unnecessary roughness خشونت بی مورد
under disccussion مورد بحث
to make observations [about] [on] اندیشیدن [در مورد] [به]
to make observations [about] [on] نگریختن [در مورد] [به]
beloved مورد علاقه
expectative مورد انتظار
case دعوی مورد
utilisation [British] مورد مصرف
cases مورد غلاف
cases دعوی مورد
fishy مورد تردید
myrtaceae تیره مورد
dubious مورد شک مشکوک
myrtle مورد سبز
using مورد مصرف
dubitable مورد شک مشکوک
As the case may be . برحسب مورد( آن)
In this case ( instance) . دراین مورد
utilization مورد مصرف
hold up <idiom> مورد هدف
schreber case مورد شربر
case مورد غلاف
liable to prosecution مورد تعقیب
in no instance در هیچ مورد
objcetionable مورد ایراد
collector's item مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com