Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
play cat and mouse with someone
<idiom>
موش و گربه بازی کردن
Other Matches
wire pulling
گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
genet
جانور پستاندارکوچک گوشت خواری شبیه گربه زباد یا گربه معمولی
feline
وابسته به تیره گربه گربه صفت
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
to pull the wires
گربه رقصانی کردن
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
cat
گربه
felid
گربه
malkin
گربه
ventus's shell
کس گربه
cats
گربه
grimalkin
گربه
gib cat
گربه نر
puss
گربه
neko
گربه
air drain
گربه رو
the cat has nine lives
گربه
tomcats
گربه نر
flue
گربه رو
flues
گربه رو
moggy
گربه
tom cat
گربه نر
tomcat
گربه نر
play-acts
بازی کردن
playact
رل بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
playing
بازی کردن
play-acted
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
play-act
بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
plays
بازی کردن
plays
رل بازی کردن
play
رل بازی کردن
played
رل بازی کردن
playing
رل بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
play
بازی کردن
twiddles
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
toys
بازی کردن
twiddling
بازی کردن
played
بازی کردن
bump
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
actuble
بازی کردن
toy
بازی کردن
moves
بازی کردن
move
بازی کردن
moved
بازی کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
felinity
گربه صفتی
cattier
گربه صفت
cattier
شبیه گربه
Persian cat
گربه ایرانی
tabby
گربه ماده
kitling
بچه گربه
cattiest
شبیه گربه
gib
گوه گربه نر
gib cat
گربه اخته
cattily
گربه وار
to lead one a dance
گربه رقصاندن
lead one a dance
گربه رقصاندن
lemon grass
گربه دشتی
cattiest
گربه صفت
cattiness
گربه صفتی
pussies
گربه وار
tabbies
گربه ماده
reflecting stud
چشم گربه
cat's paws
پنجه گربه
fitchet
گربه قطبی
cat's paw
پنجه گربه
mewed
صدای گربه
meaow
صدای گربه
cowry
نوعی کس گربه
cowries
نوعی کس گربه
cowrie
نوعی کس گربه
meow
صدای گربه
felidae
تیره گربه
tom
جنس نر گربه نر
grimalkin
گربه ماده
toms
جنس نر گربه نر
catfish
گربه ماهی
civet
گربه زباد
mewing
صدای گربه
mew
صدای گربه
foumart
گربه قطبی
foumart
گربه شمالی
cri du chat
گربه اوایی
kit
بچه گربه
kitten
بچه گربه
kittens
بچه گربه
kits
بچه گربه
felid
گربه مانند
kitty
بچه گربه
cattish
گربه وار
catlike
گربه وار
abyssinian
نژادی از گربه
silure
گربه ماهی
caracal
گربه صحرایی
wildcats
گربه وحشی
kitties
بچه گربه
wildcat
گربه وحشی
pussy
گربه وار
heating flue
تنوره گربه رو
to pull the strings
گربه رقصاندن
sheat fish
گربه ماهی
tiger cat
گربه وحشی
catling
بچه گربه
galeophobia
گربه هراسی
ailurophobia
گربه هراسی
catty
شبیه گربه
gatophobia
گربه هراسی
catty
گربه صفت
cats eye
چشم گربه
tabby cat
گربه خط دار
cathead
کله گربه
prevaricates
زبان بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
card
ورق بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
taw
تیله بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com