English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
the matter is perplexed موضوع درهم است
Other Matches
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
queueing فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queues فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
drachm درهم
shaggy درهم
uptight درهم
entangled درهم
the name of the unit of silver درهم
currency of early islam درهم
hash درهم
garbled درهم
graded sand شن درهم
drachmas درهم
unsettled درهم
drachma درهم
mixed درهم
drachmae درهم
turbid درهم وبرهم
puckering درهم کشیدن
intertwines درهم پیچیدن
shagged درهم وبرهم
puckers درهم کشیدن
disrupts درهم گسیختن
taut درهم پیچیدن
hotchpotch اش درهم وبرهم
smasher درهم شکننده
topsy-turvy <idiom> درهم برهم
puckered درهم کشیدن
pucker درهم کشیدن
intertwined درهم پیچیدن
tangle درهم پیچیدن
tangles درهم پیچیدن
intertwine درهم پیچیدن
compression درهم فشردگی
crack-up درهم شکستگی
crack up درهم شکستگی
smiter درهم شکننده
jumbling درهم امیختگی
jumbles درهم امیختگی
jumbled درهم امیختگی
jumble درهم امیختگی
disrupting درهم گسیختن
cramped درهم و برهم
vanquishes درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
overwhelm درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
unorganized درهم و برهم
overwhelms درهم شکستن
wild and woolly درهم ریخته
writhen درهم پیچیده
vanquished درهم شکستن
vanquish درهم شکستن
turbidness درهم برهمی
imbroglios درهم و برهم
imbroglio درهم و برهم
helter-skelter درهم برهم
helter-skelters درهم برهم
woebegone درهم و برهم
topsy turvydom درهم وبرهمی
topsyturvy درهم برهم
tousy درهم وبرهم
intertwining درهم پیچیدن
tear up درهم دریدن
conflate درهم آمیختن
mats درهم گیرکردن
conflates درهم آمیختن
conflating درهم آمیختن
foul-up درهم و برهمی
foul-up درهم گوریدگی
foul-ups درهم و برهمی
foul-ups درهم گوریدگی
disrupt درهم گسیختن
hash درهم کردن
scrunching درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
conflated درهم آمیختن
mat درهم گیرکردن
misrule درهم وبرهمی
misruled درهم وبرهمی
misrules درهم وبرهمی
misruling درهم وبرهمی
scrunch درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
smashers درهم شکننده
untidier درهم و برهم
condenser درهم فشارنده
messiness درهم برهمی
sloppily درهم وبرهم
mixed environment محیط درهم
break down درهم شکستن
at sixes and sevens درهم و برهم
meshed درهم جا افتاده
mix-ups درهم وبرهمی
mix-up درهم وبرهمی
mix up درهم وبرهمی
muss درهم وبرهمی
disarray درهم وبرهمی
higgledy-piggledy درهم برهمی
anastomois درهم بازشدگی
higgledy-piggledy درهم برهم
sloppy درهم وبرهم
cramp hand writing خط درهم و برهم
dumped rockfill درهم سنگریز
untidiest درهم و برهم
untidily درهم و برهم
untidy درهم و برهم
in a tangle درهم وبرهم
hurry skurry درهم وبرهم
hurry scurry درهم وبرهم
hugger mugger درهم وبرهمی
higgledy piggledy درهم وبرهم
hash total جمع کل درهم
galley west درهم وبرهم
interfluous درهم امیزنده
fondu درهم امیزنده
intwine درهم بافتن
immingle درهم امیختن
in a bad order درهم برهم
emboly درهم فرورفتگی
elusory درهم برهم
pell-mell درهم برهم
mixes درهم کردن
crashingly درهم شکستن
scramble درهم امیختن
scrambled درهم امیختن
mix درهم کردن
scrambling درهم امیختن
smash درهم کوبیدن
off the rails مختل درهم
confusion درهم وبرهمی
olio درهم و برهم
smashes درهم کوبیدن
puchery درهم کشیدن
olla اش درهم برهم
out of order درهم برهم
pial درهم وبرهم
pleach درهم بافتن
crashing درهم شکستن
scrambles درهم امیختن
raddle درهم بافتن
interlocked درهم بافتن
crashes درهم شکستن
disruptive درهم گسیخته
sloppiness درهم برهمی
interlock درهم بافتن
rimple درهم کشیدن
interlocking درهم بافتن
interlocks درهم بافتن
crash درهم شکستن
crashed درهم شکستن
tangle درهم وبرهم کردن
farrago توده درهم وبرهم
interlaced scan پوییدن درهم بافته
promiscuously بطور درهم برهم
inweave درهم متقاطع کردن
intertwist درهم کشبک کردن
salmagundi چیز درهم وبرهم
goulash چیز درهم و برهم
hurry scurry بطور درهم وبرهم
bewilderment حیرت درهم ریختگی
higgledy piggledy بطور درهم وبرهم
topsy-turvy سروته درهم وبرهم
topsy turvy سروته درهم وبرهم
he wrinkled his forehead جبین درهم کشید
tangles درهم وبرهم کردن
hurry skurry بطور درهم وبرهم
matted درهم برهم حصیری
interlacement درهم بافتگی تقاطع
boa constrictor بوآی درهم کوب
muddles درهم وبرهم کردن
muddled درهم وبرهم کردن
muddle درهم وبرهم کردن
disorganised درهم وبرهم کردن
disorganising درهم وبرهم کردن
disorganize درهم وبرهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com