English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
Other Matches
foregoes پیش از چیزی واقع شدن
forgoes پیش از چیزی واقع شدن
forgoing پیش از چیزی واقع شدن
forgone پیش از چیزی واقع شدن
forwent پیش از چیزی واقع شدن
forego پیش از چیزی واقع شدن
What's it [all] about? [ What are you talking about?] موضوع چه است؟ [از چه چیزی حرف می زنی؟]
She turned the conversation to another subject. او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
simulations عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
super : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
queue فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queued فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queues فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
situated or situate واقع
substantially در واقع
post mortem پس از واقع
bestead واقع
indeed در واقع
As it were در واقع
situating واقع در
situate واقع در
postmortem پس از واقع
in reality در واقع
situates واقع در
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
trumped-up خلاف واقع
intradermal واقع در زیرپوست
intralogical واقع در حدودمنطق
set واقع شده
sets واقع شده
to come to pass واقع شدن
intervascular واقع در میان رگ ها
haemal واقع درسوی دل
lumbar واقع در کمر
take place واقع شدن
hypodermal واقع در زیرپوست
lie واقع شدن
situated or situate واقع شده
lied واقع شدن
setting up واقع شده
intramontane واقع در کوهستان
lies واقع شدن
to take place واقع شدن
hindering واقع درعقب
located inside تو واقع شده
sublunar واقع در زیرقمر
hindered واقع درعقب
hinder واقع درعقب
limitrophe واقع در مرز
life like واقع نما
realism واقع گرائی
initiatory واقع در اول
realism واقع گرایی
realism واقع بینی
superjacent واقع درفوق
objectivity واقع بینی
vertical واقع در نوک
occurred واقع شدن
hinders واقع درعقب
occurring واقع شدن
intradermic واقع در زیرپوست
realistic واقع بین
realistic واقع گرایانه
covenant واقع شود
realistically واقع بین
it lies on the east of در خاور واقع
realistically واقع گرایانه
covenants واقع شود
subjacent واقع در زیر
occurs واقع شدن
trumped up خلاف واقع
occur واقع شدن
meanest واقع دروسط
situated واقع در جایگزین
down to earth واقع بین
dereism واقع گریزی
precordial واقع در پیش دل
simultaneous with each other با هم واقع شونده
realist واقع بین
centric واقع درمرکز
down-to-earth واقع بین
initials واقع در اغاز
extreme position واقع درمنتهاالیه
shipside واقع در کنارکشتی
osculant واقع شونده
onshore واقع در ساحل
meaner واقع دروسط
mean واقع دروسط
yonder واقع درانجا
dichasial واقع در دو طرف
realists واقع بین
postern واقع درعقب
situated واقع شده در
sincipital واقع در جلوی سر
realist واقع گرا
initialed واقع در اغاز
nether واقع در زیر
nether واقع در پایین
procephalic واقع در جلو سر
flight from reality واقع گریزی
transpontine واقع در انسوی پل
vega نسر واقع
untrue خلاف واقع
vanward واقع درجلو
initialing واقع در اغاز
initial واقع در اغاز
capsulate واقع درکپسول
axile واقع درمحور
extraception واقع نگری
initialling واقع در اغاز
realists واقع گرا
sinisteral واقع درسمت چپ
initialled واقع در اغاز
alpha lyrae نسر واقع
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
matter موضوع
issued موضوع
objected موضوع
objects موضوع
subjects موضوع
objecting موضوع
object موضوع
topics موضوع
topic موضوع
plotless بی موضوع
issue موضوع
indirect objects موضوع
mattered موضوع
proposition موضوع
matters موضوع
text موضوع
motif موضوع
themes موضوع
texts موضوع
motifs موضوع
subjecting موضوع
propositioning موضوع
propositions موضوع
propositioned موضوع
subjected موضوع
afair موضوع
subject [topic] موضوع
subject موضوع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com