Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English
Persian
successful
<adj.>
موفقیت آمیز
Search result with all words
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
Other Matches
winning streak
<idiom>
موفقیت پشت موفقیت
good speed
موفقیت
success
موفقیت
prosperity
موفقیت
successes
موفقیت
achievements
موفقیت
achievement
موفقیت
hit
موفقیت
hits
موفقیت
hitting
موفقیت
pass muster
<idiom>
آزمایش را با موفقیت
miscarriage
عدم موفقیت
miscarriages
عدم موفقیت
exploitation
استفاده از موفقیت
flying colors
موفقیت قطعی
unsuccess
عدم موفقیت
top flight
بالاترین موفقیت
unsuccessful
عدم موفقیت
unsuccessfully
عدم موفقیت
abortiveness
عدم موفقیت
achievable
موفقیت پذیر
success ratio
بهر موفقیت
failures
عدم موفقیت
grand slam
موفقیت کامل
average
میانگین موفقیت
hit
اصابت موفقیت
hits
اصابت موفقیت
averaging
میانگین موفقیت
grand slams
موفقیت کامل
averaged
میانگین موفقیت
averages
میانگین موفقیت
hitting
اصابت موفقیت
failure
عدم موفقیت
connects
حرکت موفقیت امیز
He was drunk with success.
سرمست از موفقیت بود
oddson
محتمل به بردیا موفقیت
connect
حرکت موفقیت امیز
achieve
موفقیت در انجام کاری
ten strike
امر موفقیت امیز
win out
<idiom>
موفقیت پس از کار سخت
achieves
موفقیت در انجام کاری
achieve
کسب موفقیت کردن
achieved
موفقیت در انجام کاری
prospect
[of something]
امید موفقیت
[در چیزی]
lock up
<idiom>
اطمینال کامل از موفقیت
achieving
موفقیت در انجام کاری
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
he wished success to all
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
percentages
نسبت حرکات موفقیت امیز
percentage
نسبت حرکات موفقیت امیز
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
caculated risk
<idiom>
شانس زیاد برای موفقیت
bring off
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
fleshment
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
you said it/you can say that again
<idiom>
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
His triumph was very short- lived .
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
get through
<idiom>
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
pass completion average
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
With a long face .
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
by the skin of one's teeth
<idiom>
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
chasing
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
if it works
اگر این کار با موفقیت انجام شود
chase
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
precarious
<adj.>
مخاطره آمیز
sarcastic
<adj.>
کنایه آمیز
ironic
<adj.>
کنایه آمیز
ironical
<adj.>
کنایه آمیز
wry
<adj.>
کنایه آمیز
wry
<adj.>
طعنه آمیز
ironical
<adj.>
طعنه آمیز
ironic
<adj.>
طعنه آمیز
menacing
<adj.>
تهدید آمیز
sarcastic
<adj.>
طعنه آمیز
endearing
محبت آمیز
accusing
تهمت آمیز
affirmative
تصدیق آمیز
hard line
افراط آمیز
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
to die a miserable death
مردن
[تحقیر آمیز ]
Inflammatory speeches.
نطقهای تحریک آمیز
adventure
تجارت مخاطره آمیز
white lie
<idiom>
دروغ مصلحت آمیز
come-on
اشارهی وسوسه آمیز
come-ons
اشارهی وسوسه آمیز
to snuff it
[British E]
مردن
[تحقیر آمیز ]
Provocative acts.
اقدامات تحریک آمیز گ
to croak
مردن
[تحقیر آمیز ]
A white lie .
دروغ مصلحت آمیز
song and dance
توضیح گریز آمیز
white lie
دروغ مصلحت آمیز
to peg out
[British E]
مردن
[تحقیر آمیز ]
pig
[American E]
پلیس
[اصطلاح تحقیر آمیز]
pig
[American E]
پاسبان
[اصطلاح تحقیر آمیز]
civil disobedience
مقاومت منفی و مسالمت آمیز
to conk out
مردن
[تحقیر آمیز]
[اصطلاح]
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
hoopla
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
razzmatazz
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
carnival
[American E]
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
shivaree
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
old biddy
زن پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
hay bag
زن پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
prune
زن پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
hustle and bustle
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
old trout
زن پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
old bag
زن پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
old frump
زن پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
razzamatazz
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
ploy
حقه
[شوخی آمیز]
[اصطلاح روزمره]
shtick
کلک
[شوخی آمیز]
[اصطلاح روزمره]
ploy
کلک
[شوخی آمیز]
[اصطلاح روزمره]
shtick
حقه
[شوخی آمیز]
[اصطلاح روزمره]
funfair
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
copper
[police officer]
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
copper
[police officer]
پاسبان
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
media hype
تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media circus
تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
tottery old man
مرد پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
old crock
[Britisch E]
مرد پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
[old]
dodderer
مرد پیر و چروکیده
[اصطلاح تحقیر آمیز]
to look at somebody with contempt
به کسی با اهانت
[تحقیر آمیز]
نگاه کردن
dummies
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
dummy
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
wrangling
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
framing error
خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
aborts
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
achieved
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
goals
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goer
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter
[Australian E]
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman
زن سبک سر
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman
فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo
فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo
زن سبک سر
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie
زن سبک سر
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter
[Australian E]
فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy
زن سبک سر
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer
فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy
فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter
[Australian E]
زن سبک سر
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer
زن سبک سر
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie
فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
Tendentious articles and remarks .
مطالب واظهارات غرض آمیز ( غرض آلود )
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com